افسانه آبشار عشق پارت💙 ۱۰💙
که صدای گریه های کوک شنیدم
پشت به من بود دلم ریخت انگار خیلی نارحت شدم🥺
یک فکر شیطانی زد به سرم😈
رفتم یک جلو یک دفعه گفتم پخ
کوک: جیغغغغغغغغغغ آخ قلبم آخ مادر آخی بی کوک شدی ( خدانکنه🥲)
ات: 🤣🤣🤣🤣وای خدا
کوک: کلت میکنم الآن
ات: الفراررررررررررر🏃♀️🏃♀️🏃♀️🏃♀️
کوک دنبالم کرد منم می دوییدم
تو حیاط همینطور که می دوییدم کوک حواسش نبود زیر اندازی که جین برای نهار انداخته بود
تو حیاط رفت روش ک بشقاب ها رو شکند
جین: کوک می کشمت😡😡
کوک: غلط کردم
از طرفی کوک دنبال من بود جینم دنبال کوک
من برای راه فرار رفتم سریع تو عمارت درم بستم قفل کردم
کوک پشت در بود
از پشت در داشت حرف میزد
کوک: ات درو باز کن
ات: زبون انداختم با اشاره گفتم نه😛🤪🤪
یک دفعه جین رسید و کوک برد منم رفتم تو حال
یک دفعه یکی گفت : پخ
ات: جیغ
تهیونگ:🤣🤣🤣
جیمین: شیطون چی کار کردی دوباره
ات: هیچی🙄🙄
جیهوپ: تو راست میگی
ات: من گشنمه🥺
نامجون: کی گشنه است؟
ات: من🥺
رفتم تو آشپز خانه لواشک دیدم😁😁
با چیپس سریع بر داشتم
تهیونگ: چی دستت
ات: هیچی🙄🙄
جیمین یک دفعه کشید دید
جیمین: اینارو همه رو باهم بخوری دل درد میگری
تهیونگ: به نامجون میگم
ات: خیر آقای جیمین
سریع از دست جیمین کشیدم زبون در آوردم براش 🤪🤪اصلا بگووو
دنبالم افتادم تنها سپرم جیهوپ بود رفتم پشتش
جیهوپ: چی شده؟
ات: می خوان خوارکیام بگیرن🥺🥺
جیهوپ: باشه پشت من بمون
دیدم تهیونگ و جیمین نیست بعد اومدن ولی با نامجونم اومد
نامجون: ات اونارو بخوری دل درد میگری تازه حالت خوبه
ات : نمی خوام
سریع در رفتم از پله ها رفتم بالا رفتم تو یک اتاق
درو بستم اونا از پشت در حرف میزدن
جیهوپ: ات نکن مریض میشی
هرچی حرف زدن گوش ندادم رفتم سمت تخت اتاق که...
لطفا حمایت کنید
🥺❤
پشت به من بود دلم ریخت انگار خیلی نارحت شدم🥺
یک فکر شیطانی زد به سرم😈
رفتم یک جلو یک دفعه گفتم پخ
کوک: جیغغغغغغغغغغ آخ قلبم آخ مادر آخی بی کوک شدی ( خدانکنه🥲)
ات: 🤣🤣🤣🤣وای خدا
کوک: کلت میکنم الآن
ات: الفراررررررررررر🏃♀️🏃♀️🏃♀️🏃♀️
کوک دنبالم کرد منم می دوییدم
تو حیاط همینطور که می دوییدم کوک حواسش نبود زیر اندازی که جین برای نهار انداخته بود
تو حیاط رفت روش ک بشقاب ها رو شکند
جین: کوک می کشمت😡😡
کوک: غلط کردم
از طرفی کوک دنبال من بود جینم دنبال کوک
من برای راه فرار رفتم سریع تو عمارت درم بستم قفل کردم
کوک پشت در بود
از پشت در داشت حرف میزد
کوک: ات درو باز کن
ات: زبون انداختم با اشاره گفتم نه😛🤪🤪
یک دفعه جین رسید و کوک برد منم رفتم تو حال
یک دفعه یکی گفت : پخ
ات: جیغ
تهیونگ:🤣🤣🤣
جیمین: شیطون چی کار کردی دوباره
ات: هیچی🙄🙄
جیهوپ: تو راست میگی
ات: من گشنمه🥺
نامجون: کی گشنه است؟
ات: من🥺
رفتم تو آشپز خانه لواشک دیدم😁😁
با چیپس سریع بر داشتم
تهیونگ: چی دستت
ات: هیچی🙄🙄
جیمین یک دفعه کشید دید
جیمین: اینارو همه رو باهم بخوری دل درد میگری
تهیونگ: به نامجون میگم
ات: خیر آقای جیمین
سریع از دست جیمین کشیدم زبون در آوردم براش 🤪🤪اصلا بگووو
دنبالم افتادم تنها سپرم جیهوپ بود رفتم پشتش
جیهوپ: چی شده؟
ات: می خوان خوارکیام بگیرن🥺🥺
جیهوپ: باشه پشت من بمون
دیدم تهیونگ و جیمین نیست بعد اومدن ولی با نامجونم اومد
نامجون: ات اونارو بخوری دل درد میگری تازه حالت خوبه
ات : نمی خوام
سریع در رفتم از پله ها رفتم بالا رفتم تو یک اتاق
درو بستم اونا از پشت در حرف میزدن
جیهوپ: ات نکن مریض میشی
هرچی حرف زدن گوش ندادم رفتم سمت تخت اتاق که...
لطفا حمایت کنید
🥺❤
۹۶.۰k
۳۰ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.