فیک کوک
𝕸𝖞 𝖒𝖆𝖋𝖎𝖆²⁷
+:......
نمیدونست چی بگه. دهنش باز مونده بود و چشماش مث گوله برفی شده بود.
_: امشبو پیش من بخواب. فقط خواب ساده قرار نیس بلایی سرت بیارم.
لباشو بههم فشورد و سرشو تکون داد.
رفت پیش داداش بزرگش. توی بغلش خودشو جمع کرد و آروم چشماشو بست. پسر هم دستاشو دور استارش حلقه کرد. الان بغل کوک کیوئِرِنسیا ترین جای ممکن برای ات بود. وقتی کنارش بود شاد بود. از نظرش وقتی کنارش بود هر اتفاقی میتونست بیوفته.
خورشید میتونست یخ بزنه؛
آسمون میتونست حرف بزنه؛
توی تابستون برف بباره؛
توی زمستون درختا شکوفه بِدَن؛
یا درختا بتونن راه برن.....
با صدای جونگکوک سکوت شکسته شد.
_: چرا وقتی راجب دخترونگیت حرف میزدم گفتی کدوم باکرگی؟(ببین چقدر راحت خواهر براددری راجب این موضوع بدون خجالت حرف میزن🦦)
+: چون اون موقع سن خیلی کمی داشتم. اون موقع خیلییی جوون بودم که بابام به زور شوهرم داد و خیلی جوون بودم که اون عوضی بدون اجازه خودم بهم دست زد.^بغض،لبخند فیک^(خییییلی بده وقتی بدترین حرف ممکنو با لبخند به طرف مقابل بزنی🙂)
بدن جئون دوباره داغ کرده بود، ولی این دفعه بخاطر بلاهایی که سر دخترکش آورده بودن.
+: ولی الان مهمه که دیگه از شرشون خلاص شدم و زندگی آزادانه خودمو دارم.^لبخندفیک^
_: برای چی بابات اینکارو کرد؟^حرصی^(از درون داره بیشتر حرص میخوره بچما)
+: توی قمار باخت و اون مرتیکه درعوض منو میخواست تا زنش بشم. ولی بعد به مدت که ازم خسته شد ولم کرد که برگردم.
_: گفتی اسمش چی بود؟
+: برای چی اسمشو میخوای؟
_: همینطوری. میخوام بدون اسم اون حرومزاده چیه.
+: بهت اعتماد میکنم و اسمشو میگم، ولی اول قول بده که...
لحظهاس ساکت شد و به این فکر کرد برای چی باید از جونگکوک قول بگیره که بلایی سر اون مرتیکه نیاره؟ مگه جونگکوک چیکارشه؟ به همین توی مدت زمان چند ثانیه فکر میکرد که با صدای جونگکوک به خودش اومد.
_: قول بدم که چی؟
+: ها؟ عاا هی.....هیچی. اسمش لیجانگوو عه.
_: چی....چی؟^شوکه^
+: میشناسیش؟
_: عا نه با یکی دیگه اشتباه گرفتمش.
+: باااوووشه. میگم حالااا.....نخوابیم؟
_: باش.
دخترک کوچولوش رو بیشتر به خودش فشورد.
_: شببهخیر "میپاز"
+: این یعنی چی؟
آروم به نوک دماغ دخترکوچولوش زد و با لبخند زمزمه کرد.
_: بعدا خودت معنشو میفهمی.
دختر بعد از مدت کوتاهی چشماشو بست.
کیوئرنسیا: Querencia: کلمه اسپانیایی. جایی که احساس امنیت میکنی. یه جایی مثل اتاق تو خونه، یا یه گوشه دنج یا بغل کسی که دوسش داری:))
میپاز هم معنیشو نمیگم خودتون برید پیداش کنید😁 ترجیهن نرین بگردین فیک جذاب تر میشه.
+:......
نمیدونست چی بگه. دهنش باز مونده بود و چشماش مث گوله برفی شده بود.
_: امشبو پیش من بخواب. فقط خواب ساده قرار نیس بلایی سرت بیارم.
لباشو بههم فشورد و سرشو تکون داد.
رفت پیش داداش بزرگش. توی بغلش خودشو جمع کرد و آروم چشماشو بست. پسر هم دستاشو دور استارش حلقه کرد. الان بغل کوک کیوئِرِنسیا ترین جای ممکن برای ات بود. وقتی کنارش بود شاد بود. از نظرش وقتی کنارش بود هر اتفاقی میتونست بیوفته.
خورشید میتونست یخ بزنه؛
آسمون میتونست حرف بزنه؛
توی تابستون برف بباره؛
توی زمستون درختا شکوفه بِدَن؛
یا درختا بتونن راه برن.....
با صدای جونگکوک سکوت شکسته شد.
_: چرا وقتی راجب دخترونگیت حرف میزدم گفتی کدوم باکرگی؟(ببین چقدر راحت خواهر براددری راجب این موضوع بدون خجالت حرف میزن🦦)
+: چون اون موقع سن خیلی کمی داشتم. اون موقع خیلییی جوون بودم که بابام به زور شوهرم داد و خیلی جوون بودم که اون عوضی بدون اجازه خودم بهم دست زد.^بغض،لبخند فیک^(خییییلی بده وقتی بدترین حرف ممکنو با لبخند به طرف مقابل بزنی🙂)
بدن جئون دوباره داغ کرده بود، ولی این دفعه بخاطر بلاهایی که سر دخترکش آورده بودن.
+: ولی الان مهمه که دیگه از شرشون خلاص شدم و زندگی آزادانه خودمو دارم.^لبخندفیک^
_: برای چی بابات اینکارو کرد؟^حرصی^(از درون داره بیشتر حرص میخوره بچما)
+: توی قمار باخت و اون مرتیکه درعوض منو میخواست تا زنش بشم. ولی بعد به مدت که ازم خسته شد ولم کرد که برگردم.
_: گفتی اسمش چی بود؟
+: برای چی اسمشو میخوای؟
_: همینطوری. میخوام بدون اسم اون حرومزاده چیه.
+: بهت اعتماد میکنم و اسمشو میگم، ولی اول قول بده که...
لحظهاس ساکت شد و به این فکر کرد برای چی باید از جونگکوک قول بگیره که بلایی سر اون مرتیکه نیاره؟ مگه جونگکوک چیکارشه؟ به همین توی مدت زمان چند ثانیه فکر میکرد که با صدای جونگکوک به خودش اومد.
_: قول بدم که چی؟
+: ها؟ عاا هی.....هیچی. اسمش لیجانگوو عه.
_: چی....چی؟^شوکه^
+: میشناسیش؟
_: عا نه با یکی دیگه اشتباه گرفتمش.
+: باااوووشه. میگم حالااا.....نخوابیم؟
_: باش.
دخترک کوچولوش رو بیشتر به خودش فشورد.
_: شببهخیر "میپاز"
+: این یعنی چی؟
آروم به نوک دماغ دخترکوچولوش زد و با لبخند زمزمه کرد.
_: بعدا خودت معنشو میفهمی.
دختر بعد از مدت کوتاهی چشماشو بست.
کیوئرنسیا: Querencia: کلمه اسپانیایی. جایی که احساس امنیت میکنی. یه جایی مثل اتاق تو خونه، یا یه گوشه دنج یا بغل کسی که دوسش داری:))
میپاز هم معنیشو نمیگم خودتون برید پیداش کنید😁 ترجیهن نرین بگردین فیک جذاب تر میشه.
۱۰.۷k
۱۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.