پارت هشتم
اما من میخوامت
پارت هشتم
هلنا اصلا از نینا خوشش نمیومد درسته خواهر زادش بود اما از دستش کفری بود روبه نینا گفت
هلنا: عالی بود هم دختره هم پدرو مادرش قبول کردن پس فردا عقده
نینا با حرص گفت
نینا: امیدوارم با وجود من تو این خونه بتونه بمونه
هلنا: نگران نباش من حواسم بهش هست
فلش بک به خونه ات
ات داشت لباساشو جمع میکرد از یه طرفی ناراحت بود که داره تو این سن ازدواج میکنه و مادرشو تنها میزاره اما از طرفی هم خوشحال بود که داره از دست جانگ راحت میشه که یه دفعه صدای در اتاقش اومد
ات: بیا تو
لارا: ات دخترم خوبی؟
ات: آره مامان خوبم مامان من کی میتونم دوباره ببینمت؟
لارا:همیشه دخترم من پیشتم باشه؟
ات : باشه
وهمو بغل کردن
لارا : ات چیشد که قبول کردی؟
ات: این به نفع هردو خاندان بود و اینطوری از دست جانگ هم راحت میشم
لارا: انتخاب خوبیه دخترم اما زود بخواب فردا کوک میاد دنبالت برای کارای عقدتون
ات: میخوان مراسم بگیرن ؟
لارا: نه فقط عقد میکنید و یه شام خانوادگی توی عمارتشون بعد عقد میخوریم
ات:باشه پس
ویو کوک
کوک: فردا باید برم دنبال ات برای کارای عقد فقط من و اونیم دلم میخواد یه کاری کنم تا باهام صمیمی شه و باهام راحت باشه داشتم فکر میکردم که در اتاقم زده شد
کوک: بیا تو
نینا: کوک...
پارت هشتم
هلنا اصلا از نینا خوشش نمیومد درسته خواهر زادش بود اما از دستش کفری بود روبه نینا گفت
هلنا: عالی بود هم دختره هم پدرو مادرش قبول کردن پس فردا عقده
نینا با حرص گفت
نینا: امیدوارم با وجود من تو این خونه بتونه بمونه
هلنا: نگران نباش من حواسم بهش هست
فلش بک به خونه ات
ات داشت لباساشو جمع میکرد از یه طرفی ناراحت بود که داره تو این سن ازدواج میکنه و مادرشو تنها میزاره اما از طرفی هم خوشحال بود که داره از دست جانگ راحت میشه که یه دفعه صدای در اتاقش اومد
ات: بیا تو
لارا: ات دخترم خوبی؟
ات: آره مامان خوبم مامان من کی میتونم دوباره ببینمت؟
لارا:همیشه دخترم من پیشتم باشه؟
ات : باشه
وهمو بغل کردن
لارا : ات چیشد که قبول کردی؟
ات: این به نفع هردو خاندان بود و اینطوری از دست جانگ هم راحت میشم
لارا: انتخاب خوبیه دخترم اما زود بخواب فردا کوک میاد دنبالت برای کارای عقدتون
ات: میخوان مراسم بگیرن ؟
لارا: نه فقط عقد میکنید و یه شام خانوادگی توی عمارتشون بعد عقد میخوریم
ات:باشه پس
ویو کوک
کوک: فردا باید برم دنبال ات برای کارای عقد فقط من و اونیم دلم میخواد یه کاری کنم تا باهام صمیمی شه و باهام راحت باشه داشتم فکر میکردم که در اتاقم زده شد
کوک: بیا تو
نینا: کوک...
۷.۹k
۲۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.