هواپیما با رسیدن به زمین توقف کرد و خلبان خبر از رسیدن دا
هواپیما با رسیدن به زمین توقف کرد و خلبان خبر از رسیدن داد.مهماندار به جلو اومد و به مسافر ها گفت میتونن خارج بشن.عینکشو روی بینیش تنظیم کرد و لبشو گاز گرفت تا با دیدن بیرون هواپیما بغض نکنه.از سر جاش بلند شد و چمدونشو پایین اورد و روی چرخ تنظیمش کرد.یه نفس عمیق کشید و به مامان و برادرش که بیرون هواپیما منتظرش بودن نگاه کرد.نیشخندی از متظاهر بودنشون زد.از هواپیما خارج شد و به سمت ماشین زرد رنگ رفت و خواست سوار بشه که دست ضریفش توسط دست زمخت تری کشیده شد.نگاه بی حسشو توی چشمایی که براش غریبه بودن داد._سلام خواهر کوچولو.خوش اومدی. بیا بغلم» و دستاشو باز کرد.پوزخندی از این حجم از پررو بودن زد _همینکه قبول کردم نگات کنم خودش زیادیه دویونگ.منو تحریک نکن.مینا:به به سلام دختر کوچولوی مامانی.خوش اومدی فداتشم»_مینا خانم.اگه میشه منو دخترت صدا نکن.از صدا شدنم توسط یه همچین ادمی با لفظ دخترم حالت تهوع میگیرم.حالا هم اگه میخوای منو تو خونت ببینی بیخیالم شو.»دویونگ با دیدن خواهری که قرار بود این سفر شش سالش این حجم از تخسیشو درست کنه و مثل خودش جلو مادرش مثل موش فقط چشم و بله بگه نگاه کرد و منتظر سیلی مادرش موند که روی گونه ظریف اون دختر کوچولو فرود میاد.اما از سیلی خبری نشد و مینا فقط با عصبانیت و صورتی درهم و دستایی مشت شده به اون موجود کوچولو که از شش سال پیش خیلی فرق کرده نگاه کرد.هایون وقتی از مثلا مامان و برادرش حرکتی ندید سوار تاکسی شد.و چمدونشو جا داد و ادرسو گفت.گوشیشو برداشت و زنگ زد به فردی که از نظرش از اومدنش بال در میاورد.بعد از دوتا بوق صدایی توی گوشش پیچید._الو..پرنسسم..حالت چطوره دختر چیکارا میکنی.»اشک تو چشماش جمع شد.توی قربت و نبود تنها همدمش لیا خیلی بهش کمک کرده بود.
_لیا ..هق..هق..لیا من کره'م.»_چیی؟جدی کره ای؟ کجایی میخوام ببینمت.»_بیا...هق..بیا کافه....هقق»دیگه قلبش اجازه گفتن اون اسمو نداد.اجازه نداد بگه تو کافه بهار میتونه دوست ۱۳ سالشو ببینه.اون کافه..قلبشو مچاله میکرد.اما میخواست ببینتش.میخواست ببینه تغییرات مکان مورد علاقشو
_لیا ..هق..هق..لیا من کره'م.»_چیی؟جدی کره ای؟ کجایی میخوام ببینمت.»_بیا...هق..بیا کافه....هقق»دیگه قلبش اجازه گفتن اون اسمو نداد.اجازه نداد بگه تو کافه بهار میتونه دوست ۱۳ سالشو ببینه.اون کافه..قلبشو مچاله میکرد.اما میخواست ببینتش.میخواست ببینه تغییرات مکان مورد علاقشو
۱.۰k
۰۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.