من اومدمممممممممممم
عشقی که نباید. پارت5
(یک هفته بعد)
دیگه آنیا تقریبا با دامیان خوب شده بود و اونو به مامانش معرفی کرده بود و باهم بیرون میرفتن و اینا
دامیان زنگ زد به آنیا و گفت همو ببینن آنیا هم قبول کرد رسیدن به رستوران
آنیا: سلام خوبی
دامیان: سلام کله صورتی من
آنیا: ده بار گفتم به من نگو کله صورتی دامیاننن حالا چیکارم داشتی
دامیان: دلم برات تنگ شده بود دوست داشتم ببینمت
آنیا: چندش جدی دارم باهات حرف میزنم
دامیان: خب راستش یک هفته از اون دوهفته گذشته و دیگه چند روز مونده
آنیا: خب الان منظورت اینه که من نگهت دارم؟
دامیان:آره دیگه
آنیا: اوممم باوشه
دامیان: واقعا🙂
آنیا: آره دیگه دیوونه 🤦🏼♀️
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..................ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(فردا)
لوید: آنیا جان قبل رفتنت س لحظه وایسا کارت دارم
آنیا: چیه بابا من که گفتم بهت درباره ی دامیان
لوید: درباره ی اون نیس
(یک هفته بعد)
دیگه آنیا تقریبا با دامیان خوب شده بود و اونو به مامانش معرفی کرده بود و باهم بیرون میرفتن و اینا
دامیان زنگ زد به آنیا و گفت همو ببینن آنیا هم قبول کرد رسیدن به رستوران
آنیا: سلام خوبی
دامیان: سلام کله صورتی من
آنیا: ده بار گفتم به من نگو کله صورتی دامیاننن حالا چیکارم داشتی
دامیان: دلم برات تنگ شده بود دوست داشتم ببینمت
آنیا: چندش جدی دارم باهات حرف میزنم
دامیان: خب راستش یک هفته از اون دوهفته گذشته و دیگه چند روز مونده
آنیا: خب الان منظورت اینه که من نگهت دارم؟
دامیان:آره دیگه
آنیا: اوممم باوشه
دامیان: واقعا🙂
آنیا: آره دیگه دیوونه 🤦🏼♀️
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..................ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(فردا)
لوید: آنیا جان قبل رفتنت س لحظه وایسا کارت دارم
آنیا: چیه بابا من که گفتم بهت درباره ی دامیان
لوید: درباره ی اون نیس
۵.۲k
۲۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.