چند پارتی
چند پارتی
بیلیارد
پارت ۴
ادمین ویو:
چرا بهش گفت لاسو؟!
خیلی بد بود؟
خیلی بهش بر خورد؟
اصلا به درک!
بهتر!
خب داشت لاس میزد دیگه عه...
نه حتما خیلی بهش برخورده...
اااااااااا !
قبول کنم؟
نه سریع میره!
اخه خودش گفت...
خودش گفته باشه دروغه...
نه؟!
نهههههه
تغییر مود ات صد از صد روی تخت غلتی زد
این افکارو از ذهنش بیرون کرد و ایفونشو برداشت و به دام پیام داد
ات:اوضاع با جیهوپ چطوره؟
گوشی رو خاموش کرد و چشماشو بست
بعد از چند ثانیه جواب داد
دام:پیششم داریم غذا درست میکنیم... درضمن به فکر خودت و جیمین باش
ات:گگگ نمیدونم چی کار کنم
دام:جیهوپ هزار دفعه بهم گفته که بهت بگم جیمین پسر عالیهایه تازه تا بعد از دو سال بعد از کات کردن عاشق کسی نشد یک سال از کسی خوشش نیومد و الان عاشق تو شده!
ات:برگام
دام:نگو برگام بگو چه جالب
ات:زهر خر
دام:خب باید برم
ات:عاره عاره برو غذاتو بپز با عشقت
دام:خدا کنه یه روزی تورو تو این حال ببینم
ات:برو دیگ عه
ودفاز!
تو این حالت؟
ات؟!
ات زیادی به خودش سخت میگیره برای قرار گذاشتن اصلا اونجوری نیست که باشه بعدا اوکی میشیم
جیمین:ملودی؟ الان سه روز گذشته ها!
ات جوابی نداد
جیمین از روی صندلی مقابل میز بیلیارد پا شد دام نیومده بود جیهوپ هم چون دام مریض شده بود و جیهوپ هم مراقبش بود... البته شاید
فقط اتو و جیمینو تنها گذاشته بودن
جیمین اومد سمت ات نگاهی به چوبش کرد
جیمین:اشتباه گرفتی
ات:دارم مثلا تمرکز میکنم خیر سرم
جیمین حرفی نزد ولی روی ات خم شد و ات یهویی به قول خودش فلج شد!
دستاشو روی دستای ات گذاشت و چوب اتو تنظیم کرد و برد عقب و محکم ضربه زد
همزمان سه تا توپ یه رنگ رفتن توی حفره!
چشمای ات گرد شد
جیمین سروش چرخوند و لبخندی بهش زد
صدای چیلیکی اومد
برگشتن
پسرا ازشون عکس انداخته بود و میخندیدن سریع دور شد برخلاف فکرشون جیمین لبخندش گشاد تر شد و لپای ات قرمز!
بیلیارد
پارت ۴
ادمین ویو:
چرا بهش گفت لاسو؟!
خیلی بد بود؟
خیلی بهش بر خورد؟
اصلا به درک!
بهتر!
خب داشت لاس میزد دیگه عه...
نه حتما خیلی بهش برخورده...
اااااااااا !
قبول کنم؟
نه سریع میره!
اخه خودش گفت...
خودش گفته باشه دروغه...
نه؟!
نهههههه
تغییر مود ات صد از صد روی تخت غلتی زد
این افکارو از ذهنش بیرون کرد و ایفونشو برداشت و به دام پیام داد
ات:اوضاع با جیهوپ چطوره؟
گوشی رو خاموش کرد و چشماشو بست
بعد از چند ثانیه جواب داد
دام:پیششم داریم غذا درست میکنیم... درضمن به فکر خودت و جیمین باش
ات:گگگ نمیدونم چی کار کنم
دام:جیهوپ هزار دفعه بهم گفته که بهت بگم جیمین پسر عالیهایه تازه تا بعد از دو سال بعد از کات کردن عاشق کسی نشد یک سال از کسی خوشش نیومد و الان عاشق تو شده!
ات:برگام
دام:نگو برگام بگو چه جالب
ات:زهر خر
دام:خب باید برم
ات:عاره عاره برو غذاتو بپز با عشقت
دام:خدا کنه یه روزی تورو تو این حال ببینم
ات:برو دیگ عه
ودفاز!
تو این حالت؟
ات؟!
ات زیادی به خودش سخت میگیره برای قرار گذاشتن اصلا اونجوری نیست که باشه بعدا اوکی میشیم
جیمین:ملودی؟ الان سه روز گذشته ها!
ات جوابی نداد
جیمین از روی صندلی مقابل میز بیلیارد پا شد دام نیومده بود جیهوپ هم چون دام مریض شده بود و جیهوپ هم مراقبش بود... البته شاید
فقط اتو و جیمینو تنها گذاشته بودن
جیمین اومد سمت ات نگاهی به چوبش کرد
جیمین:اشتباه گرفتی
ات:دارم مثلا تمرکز میکنم خیر سرم
جیمین حرفی نزد ولی روی ات خم شد و ات یهویی به قول خودش فلج شد!
دستاشو روی دستای ات گذاشت و چوب اتو تنظیم کرد و برد عقب و محکم ضربه زد
همزمان سه تا توپ یه رنگ رفتن توی حفره!
چشمای ات گرد شد
جیمین سروش چرخوند و لبخندی بهش زد
صدای چیلیکی اومد
برگشتن
پسرا ازشون عکس انداخته بود و میخندیدن سریع دور شد برخلاف فکرشون جیمین لبخندش گشاد تر شد و لپای ات قرمز!
۲۹۰
۲۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.