p3
p3
همه جا تاریک شد ، یکی با دستمال سیاه چشمامو گرفته بود بعد نفهمیدم چی شد.نگو که از هوش رفته بودم.
ویو کوک:
نمیدونستم چیکار کنم داشتم از استرس می مردم هر کسی بهش زنگ میزد جواب نمی داد.یعنیمیتونه کجا باشه؟ینی میتونه چه اتفاقی براش افتاده باشه؟
جیمین گفت: بیا کمی اینطرف اونطرفو بگردیم شاید پیداش شد ینی میتونه کجا باشه؟؟
کوک:اوکی بریم.
ویو ا/ت:
وقتی چشمامو باز کردم دیدم توی یه اتاق بزرگی هستم همه چی بنفش و سفید،
روی تخت بودم.
خیلی نگران بودم.میخواستم به سونا زنگ بزنم دیدم گوشیم و کیفم نیس.خیلی ترسیده بودم ولی رو پای خودم وایسادم و یه چراغ مطالعه رو میز بود اونو برداشتم و میخواستم برم داخل خونه. چراغ مطالعه رو برداشتم تا کسی منو نزنه که مطمعا میزدن.
به هر حال در اتاق رو آروم باز کردم وقتی نگاه کردم به اطرافم دیدم جلوی توی امارت بزرگی هستم.پله داشت. از پله ها آروم اومدم پایین. هم داشتم به اطرافم نگاه میکردم هم مراقب خودم بودم.داشتم میومدم پایین که از پایین یکی در رو باز کرد و وارد کاخ شد.یه مرد خیلی خوشتیپ و خوش قیافه بود.
رفت تو یه اتاقی فکر کنم اتاق خودش بود.داشتم میومدم که اون مرده در اتاق رو باز کرد منم یه جیغی زدم که نگو صدام تا همه جا رفت...
پارت بعدی شاید نتونم امشب بزارم
💜
همه جا تاریک شد ، یکی با دستمال سیاه چشمامو گرفته بود بعد نفهمیدم چی شد.نگو که از هوش رفته بودم.
ویو کوک:
نمیدونستم چیکار کنم داشتم از استرس می مردم هر کسی بهش زنگ میزد جواب نمی داد.یعنیمیتونه کجا باشه؟ینی میتونه چه اتفاقی براش افتاده باشه؟
جیمین گفت: بیا کمی اینطرف اونطرفو بگردیم شاید پیداش شد ینی میتونه کجا باشه؟؟
کوک:اوکی بریم.
ویو ا/ت:
وقتی چشمامو باز کردم دیدم توی یه اتاق بزرگی هستم همه چی بنفش و سفید،
روی تخت بودم.
خیلی نگران بودم.میخواستم به سونا زنگ بزنم دیدم گوشیم و کیفم نیس.خیلی ترسیده بودم ولی رو پای خودم وایسادم و یه چراغ مطالعه رو میز بود اونو برداشتم و میخواستم برم داخل خونه. چراغ مطالعه رو برداشتم تا کسی منو نزنه که مطمعا میزدن.
به هر حال در اتاق رو آروم باز کردم وقتی نگاه کردم به اطرافم دیدم جلوی توی امارت بزرگی هستم.پله داشت. از پله ها آروم اومدم پایین. هم داشتم به اطرافم نگاه میکردم هم مراقب خودم بودم.داشتم میومدم پایین که از پایین یکی در رو باز کرد و وارد کاخ شد.یه مرد خیلی خوشتیپ و خوش قیافه بود.
رفت تو یه اتاقی فکر کنم اتاق خودش بود.داشتم میومدم که اون مرده در اتاق رو باز کرد منم یه جیغی زدم که نگو صدام تا همه جا رفت...
پارت بعدی شاید نتونم امشب بزارم
💜
۲.۱k
۱۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.