رفتم که از دیوانه بازی دست بردارم

رفتم که از دیـوانه بازی دست بردارم
تا اخم کردم مطمئن شد دوستش دارم

وا کرد درهای قفس راگفت : مختاری !
ترجیح دادم دست روی دست بگـذارم

بیـزارم از وقتی که آزادم کند ای وای !
روزی که خوشحالش نخواهد کرد آزارم

این پا و آن پا کرد ؛ گفتـم دوستم دارد
امـا نگو سر در نمی آورده از کارم !

از یال و کـوپالم خجالت می کشم اما
بازیچه ی آهو شدن را دوست می دارم

با خـود نشستم مو به مو یاد آوری کردم
از خـواب های روز در شب های بیـدارم

من چای میخوردم به نوبت شعر می خواندند
تا صبح عکس سایه و سعدی به دیوارم !

#مهدی_فرجی
دیدگاه ها (۲)

بر شانه ى تو صبح سحر برنخاستنچيزيست چون پرندگى و پر نخواستنت...

حال من خوب است اما با تو بهتر می‌شوم‌

من خواستم که خواب و خیال خودم شوی

#مهدی_فرجی متولد ۹ بهمن ۱۳۵۸ در کاشان است. وی تحصیلات خود را...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط