شاید مادرم مرده است ، شاید ..
چه کسی میداند یا میتواند بداند یا اصلا میخواهد بداند ؟
کِی با پهنای صورت زمین خواهم خورد ؟
این حال کشنده کِی سرنگونم خواهد کرد ؟
حال کسی را دارم که تمام ثروتش و تنها دارایی ش را راهزنان بردند
حال کسی که پزشکان از درمان بیماری کشنده اش قطع امید کرده اند
حال کسی را دارم که مادرش الان مرده است ، عجبا مگر مادرم بود؟
حال کسی را که خواهرش گم شده است ، حیرت آور است ، کجا من اصلا در عمرم خواهر داشته ام .
حال کسی را داشتم که تنها دوستش ربوده شد .
...
چه آسان او به من پشت کرد و بی تعارف با دیگری رفت ، همو که می گفت تنها تو ..
تاریک شد ، دارد شب می شود
کوشیدم بفهمم چرا همه این احساسات را یکجا دارم ، کسی نیست پاسخم را بدهد .
حال من خوب نیست
نه حال من خوب نیست ، باید کمی در جایی بایستم تا نیفتم .
راه رفتن روی برگ های خشک را دوست دارید؟ و گریستن را؟
روی برگ ها راه رفتم و تنها گریستم .
سالیانی ست روی آنها یا برف ها تنها راه می روم و تنها میگریم .
حسابی شب شده است
یکی دیگر ازهزاران شب بی شمار و سمی من .
در این صفحات الکترونیکی چه غوغای پوچی جاری است ، اینها تند تند چه می نویسند ؟
بگذار دوست آشنایی را بین آنان پیدا کنم و چیزی بخواهم : می آیی با هم یک موسیقی گوش کنیم و با هم به فکر مشترک فرو رویم ؟
نه .
چه خنده دار ، قرن هاست چنین آشنایی برای من وجود ندارد .
چه فکر سرد و بی روح و مضحکی .
سردم شده است.
قطار دیری ست از من عبور کرده است .
من در همان سالها جا ماندم و دیر باور کردم.
شب چه تاریک است.
قطار رفته است.
میگریم.
تنها میگریم .
کِی با پهنای صورت زمین خواهم خورد ؟
این حال کشنده کِی سرنگونم خواهد کرد ؟
حال کسی را دارم که تمام ثروتش و تنها دارایی ش را راهزنان بردند
حال کسی که پزشکان از درمان بیماری کشنده اش قطع امید کرده اند
حال کسی را دارم که مادرش الان مرده است ، عجبا مگر مادرم بود؟
حال کسی را که خواهرش گم شده است ، حیرت آور است ، کجا من اصلا در عمرم خواهر داشته ام .
حال کسی را داشتم که تنها دوستش ربوده شد .
...
چه آسان او به من پشت کرد و بی تعارف با دیگری رفت ، همو که می گفت تنها تو ..
تاریک شد ، دارد شب می شود
کوشیدم بفهمم چرا همه این احساسات را یکجا دارم ، کسی نیست پاسخم را بدهد .
حال من خوب نیست
نه حال من خوب نیست ، باید کمی در جایی بایستم تا نیفتم .
راه رفتن روی برگ های خشک را دوست دارید؟ و گریستن را؟
روی برگ ها راه رفتم و تنها گریستم .
سالیانی ست روی آنها یا برف ها تنها راه می روم و تنها میگریم .
حسابی شب شده است
یکی دیگر ازهزاران شب بی شمار و سمی من .
در این صفحات الکترونیکی چه غوغای پوچی جاری است ، اینها تند تند چه می نویسند ؟
بگذار دوست آشنایی را بین آنان پیدا کنم و چیزی بخواهم : می آیی با هم یک موسیقی گوش کنیم و با هم به فکر مشترک فرو رویم ؟
نه .
چه خنده دار ، قرن هاست چنین آشنایی برای من وجود ندارد .
چه فکر سرد و بی روح و مضحکی .
سردم شده است.
قطار دیری ست از من عبور کرده است .
من در همان سالها جا ماندم و دیر باور کردم.
شب چه تاریک است.
قطار رفته است.
میگریم.
تنها میگریم .
۳۳۷
۲۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.