پرنسس من*
f1.p12
🧑🏻⚕️:گفتم که صبور باشید کم کم خودشون متوجه میشن..
صدای آشنای بلندی روبه اون مرد داد زد و گفت:صبور چی؟ صبور باشم؟.. تا الان همه برنامه هام بخاطرش بهم ریخته..الانم باید نازشو بکشم...
اون مرد خواست حرفی بزنه که صدای دخترونه نازکی حرفشونو قطع کرد...
£:عشقم؟
دوباره همون صدای آشنا که با بهت لب زد:هانول؟
داشتم گیج میشدم چی به چیه برای همین آروم لای پلکمو باز کردم و به صحنه روبه رو که دختره از گردن کوک آویزون شده بود نگاه کردم و با بهت لب زدم:....
(شخصیتارو بزارم؟)
🧑🏻⚕️:گفتم که صبور باشید کم کم خودشون متوجه میشن..
صدای آشنای بلندی روبه اون مرد داد زد و گفت:صبور چی؟ صبور باشم؟.. تا الان همه برنامه هام بخاطرش بهم ریخته..الانم باید نازشو بکشم...
اون مرد خواست حرفی بزنه که صدای دخترونه نازکی حرفشونو قطع کرد...
£:عشقم؟
دوباره همون صدای آشنا که با بهت لب زد:هانول؟
داشتم گیج میشدم چی به چیه برای همین آروم لای پلکمو باز کردم و به صحنه روبه رو که دختره از گردن کوک آویزون شده بود نگاه کردم و با بهت لب زدم:....
(شخصیتارو بزارم؟)
۶۷
۰۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.