شینپی (پارت ۱۶)
دیگه به درد کشیدن عادت کردم ، نه که دردش کم بشه نه...فقط دیگه برام اهمیتی نداره . جو خیلی سنگین بود...آروم گفتم : من دیگه میرم ، تو با کیسه بوکس ادامه بده... و در حالی که کتفم رو گرفته بودم ، به سمت در رفتم .***سینا : اصلا تو چرا رفتی باهاش مبارزه کردی وقتی مجروحی؟!ها؟ تو که میدونی اونا دنبال انتقامن .
ا/ت : انتقام چی؟ من چیکارشون کردم مگه...آی! یواش
سینا :باشه ببخشید . شانس آوردی بخیه هات باز نشدن . پانسمان کردنش که تموم شد گفتم : من میرم بالا استراحت کنم . کاری بود صدام بزن .
سینا : باشه مراقب باشه . سرمو تکون دادم و از پله ها بالا رفتم . از کنار سالن رد شدم ، صدای کیسه بوکس میومد . در اتاقم رو باز کردم و خودمو انداختم روی تخت .***
"ویو کوک"
تمرینم که تموم شد ، از سالن اومدم بیرون . توی راهرو رو نگاهی انداختم . چشمم افتاد به اتاقی که کنار سالن بود . روی در با یه تابلوی باحال زده بود"اتاق ا/ت" . یعنی اینجا اتاق ا/ت ست؟ کنجکاویم گل کرد و درو خیلی آروم باز کردم . یواش وارد اتاق شدم . اتاقش واقعا قشنگ بود ، نگاهمو دور اتاقش چرخوندم که چشمم افتاد به تختش . ا/ت مثل یه بچه مظلوم با همون لباسا روی تخت خوابش برده و از درد اخماش توی هم بود . من نباید اون جوری کتفش رو می زد ، این حقش نبود...حس عذاب وجدانم من رو از اتاق بیرون آورد و اجازه سرک کشیدن بهم نداد . برگشتم به اتاق خودم و رفتم که دوش بگیرم .***
"ویو ا/ت"
با صدای جیر جیری از خواب بیدار شدم ، اینجا که هیچکس نیست ، حتما صدای در سالنه . درد کتفم امونم نمیداد . با کمک دست سالمم بلند شدم و توی آینه به پانسمانم نگاه کردم . خونریزی نداره پس یه سر برم حمام . حولمو برداشتم و بعد باز کردن پانسمان ها رفتم داخل حمام . (توی هر اتاقی یه حمام هست)
"ویو کوک"
از حموم اومدم بیرون و لباسام رو پوشیدم . سشوار رو پیدا کردم و شروع کردم خشک کردن موهام . رفتم توی فکر...حالا که ا/ت خوابه شاید بتونم ریموت اون کرکره ها رو پیدا کنم ، یا...با گوشیش با آدماش پیام بدم که بزارن بریم . میدونم کار درستی نیست ولی...میخوام از اینجا برم . سشوار رو خاموش کردم و رفتم سمت اتاق ا/ت . پشت در وایسادم . بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم بالاخره درو باز کردم .
#فیک_بی_تی_اس #فیک
ا/ت : انتقام چی؟ من چیکارشون کردم مگه...آی! یواش
سینا :باشه ببخشید . شانس آوردی بخیه هات باز نشدن . پانسمان کردنش که تموم شد گفتم : من میرم بالا استراحت کنم . کاری بود صدام بزن .
سینا : باشه مراقب باشه . سرمو تکون دادم و از پله ها بالا رفتم . از کنار سالن رد شدم ، صدای کیسه بوکس میومد . در اتاقم رو باز کردم و خودمو انداختم روی تخت .***
"ویو کوک"
تمرینم که تموم شد ، از سالن اومدم بیرون . توی راهرو رو نگاهی انداختم . چشمم افتاد به اتاقی که کنار سالن بود . روی در با یه تابلوی باحال زده بود"اتاق ا/ت" . یعنی اینجا اتاق ا/ت ست؟ کنجکاویم گل کرد و درو خیلی آروم باز کردم . یواش وارد اتاق شدم . اتاقش واقعا قشنگ بود ، نگاهمو دور اتاقش چرخوندم که چشمم افتاد به تختش . ا/ت مثل یه بچه مظلوم با همون لباسا روی تخت خوابش برده و از درد اخماش توی هم بود . من نباید اون جوری کتفش رو می زد ، این حقش نبود...حس عذاب وجدانم من رو از اتاق بیرون آورد و اجازه سرک کشیدن بهم نداد . برگشتم به اتاق خودم و رفتم که دوش بگیرم .***
"ویو ا/ت"
با صدای جیر جیری از خواب بیدار شدم ، اینجا که هیچکس نیست ، حتما صدای در سالنه . درد کتفم امونم نمیداد . با کمک دست سالمم بلند شدم و توی آینه به پانسمانم نگاه کردم . خونریزی نداره پس یه سر برم حمام . حولمو برداشتم و بعد باز کردن پانسمان ها رفتم داخل حمام . (توی هر اتاقی یه حمام هست)
"ویو کوک"
از حموم اومدم بیرون و لباسام رو پوشیدم . سشوار رو پیدا کردم و شروع کردم خشک کردن موهام . رفتم توی فکر...حالا که ا/ت خوابه شاید بتونم ریموت اون کرکره ها رو پیدا کنم ، یا...با گوشیش با آدماش پیام بدم که بزارن بریم . میدونم کار درستی نیست ولی...میخوام از اینجا برم . سشوار رو خاموش کردم و رفتم سمت اتاق ا/ت . پشت در وایسادم . بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم بالاخره درو باز کردم .
#فیک_بی_تی_اس #فیک
۱۰.۷k
۱۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.