عشق دردسر ساز
پارت۲۸ رو گذاشتم ویسگون حذفش کرددد 💔🤡
₱₳Ɽ₮:28
ا/ت درو باز کرد.. از بس خورده بودم نتونستم خودمو کنترل کنمو خودمو انداختم بغلش
ویو ا/ت
درو زدن.. رفتم درو باز کنم.. دیدم تهیونگه... سریع افتاد بغلم..نفسای داغش به گردنم میخورد.. لباش چسبیده بود به گردنم..
ا/ت:ت.. تهیونگ.. خوبی؟
تهیونگ:....
فک کنم مست بود.. بو الکل میداد.. داشت خفم میکرد...
ا/ت: تهیونگ.. تو مستی؟(تعجب)
تهیونگ: هوممم
ا/ت: چقد خوردی؟..
تهیونگ: بزار بشمارم.. یک، دو، سه، چهار، پنج، شش، نُه، دوازده... اوفف نمیدونم..
ا/ت: اوو.. زیاد خوردی.. بیا ببرمت بالا..
هنگام حرف زدن لباش میخورد به گردنم.. حس عجیبی داشت.. بردمش بالا..
ا/ت: خوب رسیدیم.. برو دوش بگیر.. من رفتم خدافظ..
میخواستم برم.. که منو کشید تو..
تهیونگ: کجا؟..
ا/ت: تهیونگ.. مستی.. نمیفهمی چی میگی.. برو دوش بگیر.. حالت خوب نیست..
تهیونگ: درواقعه میفهمم..
و بعد گفت
تهیونگ: دوست دارم!
که یهو لباشو گذاشت رو لبام... اروم مک میزد... بعد چند مین جدا شد.. میدونم مسته و درواقعیت منو دوست نداره.. خجالت کشیدم..سرمو انداختم پایین..
بعد کتشو با پیراهن زیری دراورد... بعد منو براید استایل بغل کرد.. و منو گذاشت رو تخت..صورتامون بهم نزدیک بود.... تو چشماش زول زده بودم.. اونم همینطور،تو چشماش کهکشان میدیدم... عاشقانه بود.. یه بوسه ریز زدو خوابید پیشم.. سرشو فرو کرد تو گردنم...یه گاز محکم گرفت از گردنم... فک کنم از بس محکم گرفت که به رگم رسیده بود..دردم گرفت و گفتم: آییی...(آروم)
چشمامو روهم گذاشتم.. و سیاهی مطلق..
پرش زمانی به صبح..
صبح شده بود.. چشمامو باز کردم... تهیونگ هنوز همون مدلی خوابیده بود... آروم دررفتم و زیر لب گفتم
ا/ت:مطمئنم نفهمیده چیکار کرده...
که یهو دستمو کشید افتادم روش...
تهیونگ: درواقعه یادمه دیشب چیکار کردم...
ا/ت:ی.. یادته؟
تهیونگ: هوم..درسته تِلو میخوردم.. ولی همچیو یادمه...!
ا/ت: مخصوصا.. اون حرفایی که شب زدی..؟
تهیونگ: کدومش؟..
بلند شدیم نشستیم رو تخت.. سرمو از خجالت انداختم پایین..
تهیونگ:خجالت نکش بگو!
ا/ت: گفتی.. د.. دوست دارم..
تهیونگ: خو دارم دیگه!
تعجب کردم... یعنی واقعا دوسم داره؟خوشحال شدم.. نگاشو داد به گردنم...
تهیونگ:اینو من گاز گرفتم... درسته؟
جوری که سرمو پایین بود گفتم
ا/ت: آ... آره
تهیونگ: اوف... بدم گرفتم...درد داره؟
ا/ت: یکم!
تهیونگ: اشکال نداره... یادمون میاد عجب لاو بازی داشتیم...
ا/ت: هوم؛
کامنت: ۲۵٠
₱₳Ɽ₮:28
ا/ت درو باز کرد.. از بس خورده بودم نتونستم خودمو کنترل کنمو خودمو انداختم بغلش
ویو ا/ت
درو زدن.. رفتم درو باز کنم.. دیدم تهیونگه... سریع افتاد بغلم..نفسای داغش به گردنم میخورد.. لباش چسبیده بود به گردنم..
ا/ت:ت.. تهیونگ.. خوبی؟
تهیونگ:....
فک کنم مست بود.. بو الکل میداد.. داشت خفم میکرد...
ا/ت: تهیونگ.. تو مستی؟(تعجب)
تهیونگ: هوممم
ا/ت: چقد خوردی؟..
تهیونگ: بزار بشمارم.. یک، دو، سه، چهار، پنج، شش، نُه، دوازده... اوفف نمیدونم..
ا/ت: اوو.. زیاد خوردی.. بیا ببرمت بالا..
هنگام حرف زدن لباش میخورد به گردنم.. حس عجیبی داشت.. بردمش بالا..
ا/ت: خوب رسیدیم.. برو دوش بگیر.. من رفتم خدافظ..
میخواستم برم.. که منو کشید تو..
تهیونگ: کجا؟..
ا/ت: تهیونگ.. مستی.. نمیفهمی چی میگی.. برو دوش بگیر.. حالت خوب نیست..
تهیونگ: درواقعه میفهمم..
و بعد گفت
تهیونگ: دوست دارم!
که یهو لباشو گذاشت رو لبام... اروم مک میزد... بعد چند مین جدا شد.. میدونم مسته و درواقعیت منو دوست نداره.. خجالت کشیدم..سرمو انداختم پایین..
بعد کتشو با پیراهن زیری دراورد... بعد منو براید استایل بغل کرد.. و منو گذاشت رو تخت..صورتامون بهم نزدیک بود.... تو چشماش زول زده بودم.. اونم همینطور،تو چشماش کهکشان میدیدم... عاشقانه بود.. یه بوسه ریز زدو خوابید پیشم.. سرشو فرو کرد تو گردنم...یه گاز محکم گرفت از گردنم... فک کنم از بس محکم گرفت که به رگم رسیده بود..دردم گرفت و گفتم: آییی...(آروم)
چشمامو روهم گذاشتم.. و سیاهی مطلق..
پرش زمانی به صبح..
صبح شده بود.. چشمامو باز کردم... تهیونگ هنوز همون مدلی خوابیده بود... آروم دررفتم و زیر لب گفتم
ا/ت:مطمئنم نفهمیده چیکار کرده...
که یهو دستمو کشید افتادم روش...
تهیونگ: درواقعه یادمه دیشب چیکار کردم...
ا/ت:ی.. یادته؟
تهیونگ: هوم..درسته تِلو میخوردم.. ولی همچیو یادمه...!
ا/ت: مخصوصا.. اون حرفایی که شب زدی..؟
تهیونگ: کدومش؟..
بلند شدیم نشستیم رو تخت.. سرمو از خجالت انداختم پایین..
تهیونگ:خجالت نکش بگو!
ا/ت: گفتی.. د.. دوست دارم..
تهیونگ: خو دارم دیگه!
تعجب کردم... یعنی واقعا دوسم داره؟خوشحال شدم.. نگاشو داد به گردنم...
تهیونگ:اینو من گاز گرفتم... درسته؟
جوری که سرمو پایین بود گفتم
ا/ت: آ... آره
تهیونگ: اوف... بدم گرفتم...درد داره؟
ا/ت: یکم!
تهیونگ: اشکال نداره... یادمون میاد عجب لاو بازی داشتیم...
ا/ت: هوم؛
کامنت: ۲۵٠
۱۶.۴k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.