p5
p5
+ارباب
_کاری داری؟
+میگم (با خجالت)
_بگو دبگه چی میخوای
+من لباس و لباس زیر ندارم
_اوکی میگم برات بگیرن بیارن
+مرسی
سینی صبحانرو برداشتم بردم اشپز خونه شستم و رفتم اتاقم
ویو جونکوک
الان من لباس زیر از کجام درارم بدم این دختره اصلا سایزش چنده
بزا برم بپرسم
رفتم دمذاتاقو در زدم
_ات
+بله
_میگم سایزش چنده (خودم سر این جمله جر خوردم😂🤣)
+چی
_سایز س. ینه هات چنده
+به تو چه
_اسکل مگه لباس زیر نمیخوای البته الگه هم نمیگی تا خودم اندازشو بگیرم (با نیشخند)
+عامم چیزه مثلا یه چیزی گفت
_حله من میرم
ویو جونکوک
خب رفتم به بادیگاردا گفتم رفتن براش چیزای لازموگرفتن بردن دم اتاق
بادیگارد: خانم چیزاتونو اوردم
+مرسی بدینشون
به محض اینکه درو باز کردم بادیگارد اومد تو
و پرتم کرد رو تخت
+چه کار میکنی ولم کن داشتم جیغ میزدم و میگفتم کمک
ویو جونکوک
اومدم بیرون که برم که صدای اتو شنیدم داشت داد میزد رفتم در اتاقو باز کردم
+ارباب
_کاری داری؟
+میگم (با خجالت)
_بگو دبگه چی میخوای
+من لباس و لباس زیر ندارم
_اوکی میگم برات بگیرن بیارن
+مرسی
سینی صبحانرو برداشتم بردم اشپز خونه شستم و رفتم اتاقم
ویو جونکوک
الان من لباس زیر از کجام درارم بدم این دختره اصلا سایزش چنده
بزا برم بپرسم
رفتم دمذاتاقو در زدم
_ات
+بله
_میگم سایزش چنده (خودم سر این جمله جر خوردم😂🤣)
+چی
_سایز س. ینه هات چنده
+به تو چه
_اسکل مگه لباس زیر نمیخوای البته الگه هم نمیگی تا خودم اندازشو بگیرم (با نیشخند)
+عامم چیزه مثلا یه چیزی گفت
_حله من میرم
ویو جونکوک
خب رفتم به بادیگاردا گفتم رفتن براش چیزای لازموگرفتن بردن دم اتاق
بادیگارد: خانم چیزاتونو اوردم
+مرسی بدینشون
به محض اینکه درو باز کردم بادیگارد اومد تو
و پرتم کرد رو تخت
+چه کار میکنی ولم کن داشتم جیغ میزدم و میگفتم کمک
ویو جونکوک
اومدم بیرون که برم که صدای اتو شنیدم داشت داد میزد رفتم در اتاقو باز کردم
۲.۹k
۲۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.