پارت ۴

مامان ا/ت : ا/ت آماده شدی؟ دیگه کم کم مهمان ها میان
ا/ت: بله  مامان
از زبون ا/ت
اوف حالا چی بپوشم خدااااا
اااااا
ااااا
ااا
خ..و.ب  خوب بزار این لباس مشکیه بپوشم
ضاهر لباس ا/ت
سیاه بلند تا زانو  ها آستین بلند و یک جوراب شلواری مشکی
یکم ارایش کردم چون همینطوری خوشمل بودم 😃😃😃😃
:::::::
خوب سلاااام اینم پارت ۳ وم
رفتم از اتاقم بیرون و به سمت آشپز خونه رفتم تا به مامانم کمک کنم
《بعد نیم ساعت 》
دینگ دینگ
☆مامان ا/ت مینویسم/ مامان ا دیگه ا/ت نمینویسم  کامل OK?☆
مامان ا : دخترم برو درو باز کن
ا/ت: باش مامان 
رفتم در رو باز کردم
به بای ته سلام کردم و به خودش😑
وا پسره اکبریتی چطوری خودشو میگیره
😐😑😶
اه  از آقای کیم پرسیدم همسرتون نمیان ؟ گفت نه ایشون حالشون خوب نبود به همین دلیل نمیان
من گفتم: اها انشالله خوب شن . بفرماید داخل 😁
《خنده زورکی》
وارد خونه شدن ...
رفتم به شمت آشپز خونه
رفتم شیرینی وظرف برداشتم و بردم برای مهمان ها اول به آقای کیم تعارف کردم بعد به تهیونگ
تهیونگ خیلی بد منو نگاه می‌کرد.
بعد تهیونگ گفت: چطورید خانم ا/ت
منم گفتم : خوبم 😒
تهیونگ گفت :شنیدم  تو مدرسه ما قبول شدی . امتحانتو چند شدی؟
گفتم :شدم ۹۷ 🤨چرا پرسیدی؟
ته: اه هاهاها😅😅😅 چقدر کم شدی