انتقالی پارت ۲۷
۲۷
رفتم بیرون و یکی از بادیگارد های بابای تهیونگ اومد و ساک رو ازم گرفت و گذاشت توی ماشین در رو باز کردم و نشستم
پت:دختر به خانواده ما خوش امدی
+مرسی(ناراحت)
-ا/ت چرا ناراحتی؟(اروم)
+خوشحال باشم؟(اروم)
دیگه هیچ حرفی بینمون زده نشد که رسیدیم
-پیاده شو
+نمیکفتی هم میدونستم
رفتیم توی عمارت
+اتاقم کجاست؟
-منظورت اتاقمونه؟
+نه منظور اتاق تکیمه
-بیا بهت نشون بدم
تهیونگ رفتم توی یه اتاق و منم پشتش رفتم تهیونگ در رو بست
+چرا در رو میبندی؟
-ببین من و تو مجبوریم توی یه اتاق باشیم چون اگه توی یه اتاق نباشیم خدمتکار میره به بابام میگه و بابام پوست من رو میکنه و من همچین چیزی نمی خوام پس همینجا میمونی
+باشه ایشششش(از خداتم باشه)
تهیونگ رفت بیرون منم وسیله هام رو چیدم خسته شدم پریدم روی تخت و نفهمیدم چی شد که خوابم برد
رفتم بیرون و یکی از بادیگارد های بابای تهیونگ اومد و ساک رو ازم گرفت و گذاشت توی ماشین در رو باز کردم و نشستم
پت:دختر به خانواده ما خوش امدی
+مرسی(ناراحت)
-ا/ت چرا ناراحتی؟(اروم)
+خوشحال باشم؟(اروم)
دیگه هیچ حرفی بینمون زده نشد که رسیدیم
-پیاده شو
+نمیکفتی هم میدونستم
رفتیم توی عمارت
+اتاقم کجاست؟
-منظورت اتاقمونه؟
+نه منظور اتاق تکیمه
-بیا بهت نشون بدم
تهیونگ رفتم توی یه اتاق و منم پشتش رفتم تهیونگ در رو بست
+چرا در رو میبندی؟
-ببین من و تو مجبوریم توی یه اتاق باشیم چون اگه توی یه اتاق نباشیم خدمتکار میره به بابام میگه و بابام پوست من رو میکنه و من همچین چیزی نمی خوام پس همینجا میمونی
+باشه ایشششش(از خداتم باشه)
تهیونگ رفت بیرون منم وسیله هام رو چیدم خسته شدم پریدم روی تخت و نفهمیدم چی شد که خوابم برد
۸.۲k
۱۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.