پارت 62
#پارت_62
معلم جذاب من👨🏻🏫🍓
بعد از حرفی که نازنین زد جوری که انگار تازه به خودش اومده باشه با اخماز جاش بلند شد و جدی گفت:
-خب بریم سر ادامه ی درسمون!!
مدادم و برداشتم و روی کتابم گذاشتم و با دقت به حرفاش گوش میدادم!!
یه ربع گذشته بود که گفت:
-خب بچها توضیحات لازم و دادم الان برید پشت سیستم ها بشینید!!
با سارا از جامون بلند شدیم و به سمت نزدیک ترین کامپیوتر به خودمون رفتیم!!
از پشت برگشتم و به نازنین نگاهی کردم که با فریناز پشت لپ تاپ خودش نشسته بود!!
آهی کشیدم و به رو به روم خیره شدم،همیشه داشتن لپ تاپ یکی از بزرگترین حسرت های زندگیم بود!!!
تو همین فکرا بودم که با صدای امیر علی رشته ی افکارم پاره شد:
- همگی پروژه ی صفحه ۲۷۴ و انجام بدید!!
هر کدوم از شما بتونه زودتر از همه حلش کنه و تحویلم بده جایزه داره!!!
صدای جیغ و کف بچها بلند شد که مثل همیشه نازنین خانوم پرسید:
-جایزه اش چیه اونوقت؟!
امیر علی با خنده گفت:
-یه شب شام دعوتش میکنم به یکی از بهترین رستوران های تهران!!
بقیشو ساعت ۹ میزارم دارم دارم دونگی یبینم😊
معلم جذاب من👨🏻🏫🍓
بعد از حرفی که نازنین زد جوری که انگار تازه به خودش اومده باشه با اخماز جاش بلند شد و جدی گفت:
-خب بریم سر ادامه ی درسمون!!
مدادم و برداشتم و روی کتابم گذاشتم و با دقت به حرفاش گوش میدادم!!
یه ربع گذشته بود که گفت:
-خب بچها توضیحات لازم و دادم الان برید پشت سیستم ها بشینید!!
با سارا از جامون بلند شدیم و به سمت نزدیک ترین کامپیوتر به خودمون رفتیم!!
از پشت برگشتم و به نازنین نگاهی کردم که با فریناز پشت لپ تاپ خودش نشسته بود!!
آهی کشیدم و به رو به روم خیره شدم،همیشه داشتن لپ تاپ یکی از بزرگترین حسرت های زندگیم بود!!!
تو همین فکرا بودم که با صدای امیر علی رشته ی افکارم پاره شد:
- همگی پروژه ی صفحه ۲۷۴ و انجام بدید!!
هر کدوم از شما بتونه زودتر از همه حلش کنه و تحویلم بده جایزه داره!!!
صدای جیغ و کف بچها بلند شد که مثل همیشه نازنین خانوم پرسید:
-جایزه اش چیه اونوقت؟!
امیر علی با خنده گفت:
-یه شب شام دعوتش میکنم به یکی از بهترین رستوران های تهران!!
بقیشو ساعت ۹ میزارم دارم دارم دونگی یبینم😊
۴.۸k
۱۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.