بچه ها دلم نیومد پارت دهم رو نزارم
بچه ها دلم نیومد پارت دهم رو نزارم 😒🥴
پارت دهم:
ویو بورام صبح:
از خواب پا شدم و رفتم پایین دیدم داداشم تهیونگ و جونگکوک هنوز نیومدن ،تعجب کردم چون هنوز سر کار هم نرفتن ،یعنی الان خوابن ؟
نمیدونم ،همینجوری نشستم سر میز .
ویو تهیونگ: هوفففف ،جونگکوک اومد بهم گفت با بورام داخله رابطست و من خیلی اعصابم بهم ریخت ،باید بهش یک درسی بدم ،رفتم تو اتاق جونگکوک
-هی کوک
کوک:بله؟
-تو بورام رو واقعا دوست داری؟
کوک:ا..اره چطور؟
تهیونگ یهویی یقه ی جونگکوک رو میگیره و اون رو میچسبونه به دیوار .
-ببیننن ،کوککک ،من بورام رو دوست دارم ،عاشقشم ،میفهمیییی؟؟،پسس تو حق نداری باهاش وارد رابطه بشیی(عصبی و داد)
کوک: وایسا وایسا ته من واقعا دوستش ندارم ،یه خدا راس میگم ،من فقط چون میخوام از دسته هانا(اکسش)خلاص شم الکی گفتم بورام رو دوست دارم و باهاش وارد رابطه شدم وگرنه دوستش ندارم ،اونم منو دوست نداره ،اینا همش الکیه
تهیونگ یقه ی کوک رو ول میکنه و یک نفس از سر اسودگی میکشه
-خب من نمیدونم باید بری یکی دیگه رو برای رابطه ی الکیت پیدا کنی ،من میخوام بهش اعتراف کنم
کوک: باشه باشه ،اعصبانی نباش ،اوکی
-افرین ،اوکی برو پایین برای صبحونه
کوک :اوکی
کوک و تهیونگ رفتن پایین .
+هوفف ،بلخره شما اومدین ؟،کجا بودین تا الان ؟خواب بودین؟
-اممم...اره...اره..خواب بودیم .
+اها باشه
اعضا و بورام صبحونشون رو خوردن و خدمت کار ها داشتن میز رو جمع میکردن
کوک: بورام ،یک دقیقه میای اتاقم یک چیزی میخوام بهت بگم
+باشه
کوک و بورام رفتن طبقه ی بالا اتاقه کوک .
+خب چیکار داشتی ؟
کوک: دیشب بهت گفتم اگر میشه نقش دوست دخترم رو بازی کنی خب
+خب؟
کوک: میخواستم بگم لازم نیست این کارو کنی ،من خودم حلش کردم ،
+اها باشه 😊
کوک: خب همه چیز خوبه دیگه اوکیه؟
+اوهوم
+ خب میتونم الان برم؟
کوک:اره
بورام رفت طبقه ی پایین و نشست روی مبل تا تلویزیون ببینه
-امم..بورام
+بله؟
-میخوای امروز باهام بریم بیرون که حال و هوای تو هم عوض بشه ؟
+امم ،اگر برای شما زحمتی نیست من مشکل ندارم
-نه این چه حرفیه ،من از خدامه
+خنده
-از خنده ی بورام خندش میگیره (بخواطر کیوت بودنش)
-خب میای الان بریم ؟
+الان؟
-اوهوم
+باشه
-خب برو حاضر شو دیگه
+باشه
بوارم رفت طبقه ی بالا و لباساش رو پوشید (عکس میزارم)موهاش رو باز گذاشت و یک ارایش ملایم کرد چون دوست داشت به خودش برسه
تق تق (تهیونگ در اتاق بورام رو میزنه )
+بیا تو
-حاض.....(حرفش یادش میره وقتی بورام رو میبینه ،از زیباییش دهنش ما میمونه )
+چی شده؟بد شدم؟
-ن..نه..نه خیلی هم خوشگل شدی ،بیا بریم
+مرسی ممنونم😊،باشه بریم
-کجا بریم ؟
+میشه بریم شهر بازی ؟
-هرچی تو بگی (لبخند)
تهیونگ و بورام کل شب بیرون بودن ،رفتن شهر بازی رفتن لب ساحل کلی خوش گذروندن
-اممم ،بورام من گشنمه میای بریم از اینجا سانویچ بگیریم؟
+اوهوم منم ،باشه
-باشه پس منتظر باش الان میام
تهیونگ از لب ساحل یک سانویچ فروشی رو دید که باز بود و رفت از اونجا دو تا ساندویچ خرید
-بفرما خوشگل خانوم
+مرسی😊
-امممم..بورام من میخوام یک چیزی بهت بگم
+بگو جانم؟
-امم..خب...راستش...چجوری بگم
+بگو نگران نباش
-م..من...دو...دوستت دارم ،عاشقتم و واقعا ازت خوشم میاد،اندازه ی تمامه کهکشان دوستت دارم و عاشقتم..م..من مجنونتم از اول هم دوستت داشتم ولی نمیدونستم چجوری بهت بگم..خبب..نظر تو درباره ی من چیه...؟؟،منو دوست داری؟؟!!
+وایییی ،تهیونگ ،م..مننم دوستت دارم ،یعنی الان یهویی عاشقت شدم ،مرسییی
-..وا..واقعاااااا(ذوق)
+اوهوم
تهیونگ بورام رو بلند میکنه و تو هوا میچرخونه
-مرسی که هستی پرنسسم
+منم ازت ممنونم که هستی شاهزاده ام
ادامه داد.......
(بچهههه هااااا ،میدونم خیلی چرت شدد🤦🏻♀🤦🏻♀،ریدم این فیک رووو، خیلی عشق و عاشقی شد ببخشید اگر خیلی بد شد
پارت دهم:
ویو بورام صبح:
از خواب پا شدم و رفتم پایین دیدم داداشم تهیونگ و جونگکوک هنوز نیومدن ،تعجب کردم چون هنوز سر کار هم نرفتن ،یعنی الان خوابن ؟
نمیدونم ،همینجوری نشستم سر میز .
ویو تهیونگ: هوفففف ،جونگکوک اومد بهم گفت با بورام داخله رابطست و من خیلی اعصابم بهم ریخت ،باید بهش یک درسی بدم ،رفتم تو اتاق جونگکوک
-هی کوک
کوک:بله؟
-تو بورام رو واقعا دوست داری؟
کوک:ا..اره چطور؟
تهیونگ یهویی یقه ی جونگکوک رو میگیره و اون رو میچسبونه به دیوار .
-ببیننن ،کوککک ،من بورام رو دوست دارم ،عاشقشم ،میفهمیییی؟؟،پسس تو حق نداری باهاش وارد رابطه بشیی(عصبی و داد)
کوک: وایسا وایسا ته من واقعا دوستش ندارم ،یه خدا راس میگم ،من فقط چون میخوام از دسته هانا(اکسش)خلاص شم الکی گفتم بورام رو دوست دارم و باهاش وارد رابطه شدم وگرنه دوستش ندارم ،اونم منو دوست نداره ،اینا همش الکیه
تهیونگ یقه ی کوک رو ول میکنه و یک نفس از سر اسودگی میکشه
-خب من نمیدونم باید بری یکی دیگه رو برای رابطه ی الکیت پیدا کنی ،من میخوام بهش اعتراف کنم
کوک: باشه باشه ،اعصبانی نباش ،اوکی
-افرین ،اوکی برو پایین برای صبحونه
کوک :اوکی
کوک و تهیونگ رفتن پایین .
+هوفف ،بلخره شما اومدین ؟،کجا بودین تا الان ؟خواب بودین؟
-اممم...اره...اره..خواب بودیم .
+اها باشه
اعضا و بورام صبحونشون رو خوردن و خدمت کار ها داشتن میز رو جمع میکردن
کوک: بورام ،یک دقیقه میای اتاقم یک چیزی میخوام بهت بگم
+باشه
کوک و بورام رفتن طبقه ی بالا اتاقه کوک .
+خب چیکار داشتی ؟
کوک: دیشب بهت گفتم اگر میشه نقش دوست دخترم رو بازی کنی خب
+خب؟
کوک: میخواستم بگم لازم نیست این کارو کنی ،من خودم حلش کردم ،
+اها باشه 😊
کوک: خب همه چیز خوبه دیگه اوکیه؟
+اوهوم
+ خب میتونم الان برم؟
کوک:اره
بورام رفت طبقه ی پایین و نشست روی مبل تا تلویزیون ببینه
-امم..بورام
+بله؟
-میخوای امروز باهام بریم بیرون که حال و هوای تو هم عوض بشه ؟
+امم ،اگر برای شما زحمتی نیست من مشکل ندارم
-نه این چه حرفیه ،من از خدامه
+خنده
-از خنده ی بورام خندش میگیره (بخواطر کیوت بودنش)
-خب میای الان بریم ؟
+الان؟
-اوهوم
+باشه
-خب برو حاضر شو دیگه
+باشه
بوارم رفت طبقه ی بالا و لباساش رو پوشید (عکس میزارم)موهاش رو باز گذاشت و یک ارایش ملایم کرد چون دوست داشت به خودش برسه
تق تق (تهیونگ در اتاق بورام رو میزنه )
+بیا تو
-حاض.....(حرفش یادش میره وقتی بورام رو میبینه ،از زیباییش دهنش ما میمونه )
+چی شده؟بد شدم؟
-ن..نه..نه خیلی هم خوشگل شدی ،بیا بریم
+مرسی ممنونم😊،باشه بریم
-کجا بریم ؟
+میشه بریم شهر بازی ؟
-هرچی تو بگی (لبخند)
تهیونگ و بورام کل شب بیرون بودن ،رفتن شهر بازی رفتن لب ساحل کلی خوش گذروندن
-اممم ،بورام من گشنمه میای بریم از اینجا سانویچ بگیریم؟
+اوهوم منم ،باشه
-باشه پس منتظر باش الان میام
تهیونگ از لب ساحل یک سانویچ فروشی رو دید که باز بود و رفت از اونجا دو تا ساندویچ خرید
-بفرما خوشگل خانوم
+مرسی😊
-امممم..بورام من میخوام یک چیزی بهت بگم
+بگو جانم؟
-امم..خب...راستش...چجوری بگم
+بگو نگران نباش
-م..من...دو...دوستت دارم ،عاشقتم و واقعا ازت خوشم میاد،اندازه ی تمامه کهکشان دوستت دارم و عاشقتم..م..من مجنونتم از اول هم دوستت داشتم ولی نمیدونستم چجوری بهت بگم..خبب..نظر تو درباره ی من چیه...؟؟،منو دوست داری؟؟!!
+وایییی ،تهیونگ ،م..مننم دوستت دارم ،یعنی الان یهویی عاشقت شدم ،مرسییی
-..وا..واقعاااااا(ذوق)
+اوهوم
تهیونگ بورام رو بلند میکنه و تو هوا میچرخونه
-مرسی که هستی پرنسسم
+منم ازت ممنونم که هستی شاهزاده ام
ادامه داد.......
(بچهههه هااااا ،میدونم خیلی چرت شدد🤦🏻♀🤦🏻♀،ریدم این فیک رووو، خیلی عشق و عاشقی شد ببخشید اگر خیلی بد شد
- ۴.۲k
- ۰۶ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط