زندگی مخفی پارت چهل هفت
#زندگی_مخفی
پارت ۴۷
نامجون:جونگ کوک بیا
رفتم دنبالش
و وارد رستوران شدیم
نامجون:تو تو چطور تونستی مارو بفروشی
کوک:چی
نامجون:من همه چیزو میدونم
فقط بگو چرا
منو جنی چی برات کم گذاشتیم
کوک:تنها دلیل رفتنم این بود که که که ....که نمیخواستم ببینم به کسی آسیب بزنید
من نمیتونم ببینم بهترین و مهربون ترین افراد زندگیم بد باشن
نمیتونم
فقط....فقط....میخوام .....کمکتون کنم
و یه دفعه بغضم ترکید
و گریه کردم
نامجون:کوک کوک بسه
پاشو پاشو
برو پیششون
کوک:چی.....
نامجون:من حتی اگه اینجا نگهت دارم دلت اونجاست
اون پسر میتونه مثل ما مراقبت باشه
کوک:یعنی ....
نامجون:برو توی تیم اونا
من کاری میکنم جنی آروم باشه
و نخواد بکشتت بی شوخی میگم
ولی برو
تو عاشق شدی و من نمیتونم جلوت رو بگیرم
فقط اینو بدون که ما همیشه دوست داریم
و این آخرین حرفی هست که بین ما رد و بدل میشه
بعد از این ما مثل غریبه ها باهم رفتار میکنیم
کوک:هیونگگ....من ..من ....ک..کاری....می....میکنم که ....شماها بیاید پیش من
قول میدم ......
ولی ممنونم هیچ وقت کارایی که در حقم کردید رو فراموش نمیکنم و نخواهم کرد
نامجون:برو پسر بدو دیگه
پریدم بغلش و روی گونش بوسه زدم
کوک:ممنونم هیونگ
و از در پشتی خارج شدم
.........................
یونگی:بچه ها دارن عقب نشینی میکنن
ته:وایسا جونگ کوک
اون اونجاست
داره میادددد
جیمین:کوکییی
جونگ کوک اومد و پرید بغلم منم بغلش کردم
آخه سه هفته بود که ندیده بودمش
کوک:تهیونگ دلم برات تنگ شده بود
ته یونگ:منم قول بده هیچوقت تنهام نزارییی
یونگی:میشه این لاو ترکوندناتونو ول کنید
الان باید برگردیم
منو جونگ کوک از هم جدا شدیم و مثل گوجه قرمز شده بودیم
جونگ کوک پشت جیمین قایم شد و من هم رفتم پیش جیسو نونا
یونگی:جیمین تو با اهیون و رزی و یونا برو
ته یونگ و جونگ کوک و لیا با من
جین و جیسو و چریونگ و یجی
و خب ریوجین تو هم با ما بیا چون که دیگه ماشین نداریم
ریوجین:نه منو از عشقم جدا نکنید
یونگی:زر نزن و بیا بریم
خونه میبینمتون
.........................
پارت ۴۷
نامجون:جونگ کوک بیا
رفتم دنبالش
و وارد رستوران شدیم
نامجون:تو تو چطور تونستی مارو بفروشی
کوک:چی
نامجون:من همه چیزو میدونم
فقط بگو چرا
منو جنی چی برات کم گذاشتیم
کوک:تنها دلیل رفتنم این بود که که که ....که نمیخواستم ببینم به کسی آسیب بزنید
من نمیتونم ببینم بهترین و مهربون ترین افراد زندگیم بد باشن
نمیتونم
فقط....فقط....میخوام .....کمکتون کنم
و یه دفعه بغضم ترکید
و گریه کردم
نامجون:کوک کوک بسه
پاشو پاشو
برو پیششون
کوک:چی.....
نامجون:من حتی اگه اینجا نگهت دارم دلت اونجاست
اون پسر میتونه مثل ما مراقبت باشه
کوک:یعنی ....
نامجون:برو توی تیم اونا
من کاری میکنم جنی آروم باشه
و نخواد بکشتت بی شوخی میگم
ولی برو
تو عاشق شدی و من نمیتونم جلوت رو بگیرم
فقط اینو بدون که ما همیشه دوست داریم
و این آخرین حرفی هست که بین ما رد و بدل میشه
بعد از این ما مثل غریبه ها باهم رفتار میکنیم
کوک:هیونگگ....من ..من ....ک..کاری....می....میکنم که ....شماها بیاید پیش من
قول میدم ......
ولی ممنونم هیچ وقت کارایی که در حقم کردید رو فراموش نمیکنم و نخواهم کرد
نامجون:برو پسر بدو دیگه
پریدم بغلش و روی گونش بوسه زدم
کوک:ممنونم هیونگ
و از در پشتی خارج شدم
.........................
یونگی:بچه ها دارن عقب نشینی میکنن
ته:وایسا جونگ کوک
اون اونجاست
داره میادددد
جیمین:کوکییی
جونگ کوک اومد و پرید بغلم منم بغلش کردم
آخه سه هفته بود که ندیده بودمش
کوک:تهیونگ دلم برات تنگ شده بود
ته یونگ:منم قول بده هیچوقت تنهام نزارییی
یونگی:میشه این لاو ترکوندناتونو ول کنید
الان باید برگردیم
منو جونگ کوک از هم جدا شدیم و مثل گوجه قرمز شده بودیم
جونگ کوک پشت جیمین قایم شد و من هم رفتم پیش جیسو نونا
یونگی:جیمین تو با اهیون و رزی و یونا برو
ته یونگ و جونگ کوک و لیا با من
جین و جیسو و چریونگ و یجی
و خب ریوجین تو هم با ما بیا چون که دیگه ماشین نداریم
ریوجین:نه منو از عشقم جدا نکنید
یونگی:زر نزن و بیا بریم
خونه میبینمتون
.........................
۲.۴k
۲۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.