P47
P47
سوار ماشین شدیم تا حرکت کنیم...
+...کاش کت و شلوار مشکی نمیپوشیدی...
_چیه مگه؟
+خیلیی قشنگه....
_..وای..تو هم از من یاد گرفتیا...
+نخیرممم....
وقتی رسیدیم جلوی عمارت...کلی زن بودن که آرایش های غلیظی انجام داده بودن و مردا هم تو دستشون گیلاس بود....
تهیونگ ماشینو داد به نگهبانو دستشودور کمرم حلقه کرد....
به مراسم که رسیدیم حتی نمیدونستیم مراسم کیه...
فقط جای پدر و مادر تهیونگ رفته بودیم...
اول از همه که جونگکوگ و یونا رو دیدیم و رفتیم طرفشون...
+سلااامم..
جونگکوک عصبانی بود و دلیلشو همون اول فهمیدم...
تهیونگ رو به یونا گفت...
_چه قشنگ شدی...لباست خیلی بهت میاد عزیزم...
÷....
رفتم جلو تر و جونگکوک بغلم کرد و تهیونگم یونا رو بغل کرده بود..
_یونا اصلا بهت نمیاد قهر کنیی...
+...یونا قهر نیستش که...
÷بله نیستم...!
+خخ قیافه رو...
سوار ماشین شدیم تا حرکت کنیم...
+...کاش کت و شلوار مشکی نمیپوشیدی...
_چیه مگه؟
+خیلیی قشنگه....
_..وای..تو هم از من یاد گرفتیا...
+نخیرممم....
وقتی رسیدیم جلوی عمارت...کلی زن بودن که آرایش های غلیظی انجام داده بودن و مردا هم تو دستشون گیلاس بود....
تهیونگ ماشینو داد به نگهبانو دستشودور کمرم حلقه کرد....
به مراسم که رسیدیم حتی نمیدونستیم مراسم کیه...
فقط جای پدر و مادر تهیونگ رفته بودیم...
اول از همه که جونگکوگ و یونا رو دیدیم و رفتیم طرفشون...
+سلااامم..
جونگکوک عصبانی بود و دلیلشو همون اول فهمیدم...
تهیونگ رو به یونا گفت...
_چه قشنگ شدی...لباست خیلی بهت میاد عزیزم...
÷....
رفتم جلو تر و جونگکوک بغلم کرد و تهیونگم یونا رو بغل کرده بود..
_یونا اصلا بهت نمیاد قهر کنیی...
+...یونا قهر نیستش که...
÷بله نیستم...!
+خخ قیافه رو...
۱۲.۴k
۲۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.