(محض اطلاع این داستان فقط از سر حوصله سر بری نوشته شده و
(محض اطلاع این داستان فقط از سر حوصله سر بری نوشته شده و ممکنه هیچ معنی نداشته باشه و اصلا یه جاییش چرت هم بشه در کل برای خودم نوشتم این داستانو و گفتم بزار حالا پخشش هم بکنم )
ادامه پارت قبل
_: رایان
: ادان
× : رفیق ادان هرینا
« : مامان ادان
» : مامان رایان
رایان به خونه ادان و اینا رسیدند و رفتن داخل :
_سلام خاله خوبی
«سلام پسر گلم خوبی ماشاالله چقدر بزرگ شدی پسرم ،، خواهر گلم تو خوبی
»مرسی خواهر تو خوبی ادان کجاست
_فرار کرده
«این چه حرفیه پسرم 😊 با دوستاش بخاطر فارغالتحصیلیش رفته کلاب
»به به کلابم میره تو این سن ( داره به شوخی میگه )
» اره عزیزم بیست سالشه دیگه
_شیطون تر شده خاله درسته 😂
»😂😂 شیطون که چی بگم بلاس بلا
« کی میاد حالا
» گفت تا ساعت ۱ میاد
«به سلامت خب ما بریم بخوابیم
(محض اطلاع اینا بعد غذا خوردن خوابیدن و اون تیکه ها حذف شده )
»بریم بریم
POV : ساعت ۱ شب
ادان :
انقد مست کردم نفهمیدم چی میکنم فقط خواستم برم خونه
خداکنه خواب باشن مخصوصا رایان
اصلا حالشو ندارم
در خونه رو یواش وا کردم و رفتم تو که از شانس گوهم نشسته بود رو مبل و داشت مشروبشو میخورد
امممم سلاممم خوبی؟ 😕
( تمام سعیمو کردم مست به نظر نیام )
_ به به بلاخره اومدی
از الان میخوای اذیتم کنی ؟
_ اذیت چرا من تا حالا اذیتت کردم ؟
نه اصلاااااا (تعنه زد )
_ خوب دیگه بسه برو بخواب
تو کجا میخوابی
_ نگفتن بهت ؟
ها چیو ؟
_ من پیش تو میخوابم
نهههههههههههه (عربده زد )
_ ساکت شو مامان و بابا خوابن عزیزم
عزیزم و ک.ر خر ( چون مسته اینا. رو میگه )
_ کثافت اروم خوابن همه
رو زمین میخوابی
_ من مهمونم تو باید بخوابی
دو بار ، برو گمشو رو کاناپه حداقل
_نه
خب به عنم نخواب کلن
_ بی ادب
ببخشید حضرت محمد
راوی :
رایان ، ادان رو گذاشت رو شونش و بردش رو تخت و سفت گرفتش
ادامه پارت قبل
_: رایان
: ادان
× : رفیق ادان هرینا
« : مامان ادان
» : مامان رایان
رایان به خونه ادان و اینا رسیدند و رفتن داخل :
_سلام خاله خوبی
«سلام پسر گلم خوبی ماشاالله چقدر بزرگ شدی پسرم ،، خواهر گلم تو خوبی
»مرسی خواهر تو خوبی ادان کجاست
_فرار کرده
«این چه حرفیه پسرم 😊 با دوستاش بخاطر فارغالتحصیلیش رفته کلاب
»به به کلابم میره تو این سن ( داره به شوخی میگه )
» اره عزیزم بیست سالشه دیگه
_شیطون تر شده خاله درسته 😂
»😂😂 شیطون که چی بگم بلاس بلا
« کی میاد حالا
» گفت تا ساعت ۱ میاد
«به سلامت خب ما بریم بخوابیم
(محض اطلاع اینا بعد غذا خوردن خوابیدن و اون تیکه ها حذف شده )
»بریم بریم
POV : ساعت ۱ شب
ادان :
انقد مست کردم نفهمیدم چی میکنم فقط خواستم برم خونه
خداکنه خواب باشن مخصوصا رایان
اصلا حالشو ندارم
در خونه رو یواش وا کردم و رفتم تو که از شانس گوهم نشسته بود رو مبل و داشت مشروبشو میخورد
امممم سلاممم خوبی؟ 😕
( تمام سعیمو کردم مست به نظر نیام )
_ به به بلاخره اومدی
از الان میخوای اذیتم کنی ؟
_ اذیت چرا من تا حالا اذیتت کردم ؟
نه اصلاااااا (تعنه زد )
_ خوب دیگه بسه برو بخواب
تو کجا میخوابی
_ نگفتن بهت ؟
ها چیو ؟
_ من پیش تو میخوابم
نهههههههههههه (عربده زد )
_ ساکت شو مامان و بابا خوابن عزیزم
عزیزم و ک.ر خر ( چون مسته اینا. رو میگه )
_ کثافت اروم خوابن همه
رو زمین میخوابی
_ من مهمونم تو باید بخوابی
دو بار ، برو گمشو رو کاناپه حداقل
_نه
خب به عنم نخواب کلن
_ بی ادب
ببخشید حضرت محمد
راوی :
رایان ، ادان رو گذاشت رو شونش و بردش رو تخت و سفت گرفتش
۳.۰k
۰۷ خرداد ۱۴۰۳