مافیای جذای من part3
+باشه اومید وارم با اون خوش باشی من...من میرم حموم(بغض)
رفتی توی اتاقت درو بستی و زانوهاتو بغل کردیو شروع کردی به زار زدن و گریه کردن
+اخه مگه من چمه که هیچ حسی به من نداره من اون رو دوست دارم (اروم طوری که فقط خودش میشنید گفت)
_الان ناراحت شد وایسا اون گفت منو دوست داره یعنی از اول اشتباه فکر میکردم هوف دوباره ناراحتش کردم
______________________________________________________________________
ساعت پنج بود و تو هنوز توی اتاق بودی
یعنی سه ساعت اون تو بودی و داشتی زار میزدی دیگه حتا حال گریه کردن رو هم نداشتی
بی حال بودی
که در اتاق زده شد
_ات ...ات حالت خوبه میتونم بیام تو
+بیا (صدای گرفته و با بیحالی )
جونگکوک وارد اتاق شد و ات رو توی اون وضعیت دید اومد کنارت نشست
+برو اونور
_ ات ...
+بهت میگم برو اونور
_ات من متاسفم که ناراحتت کردم
+تو ناراحتم نکردی تو منو خورد کردی تو قلبمو شکستی تو علاقه ای که بهت داشتمو و حاضر بودم هر کنم ولی تورو ازم نگیرن رو رد کردی و زدی تو ذوقم
برو بیرون و برو پیش همونی که دوستش داری پاشو پاشو برو نمیخوام ببینمت (بیچاره بچم )
_دروغ گفتم
+چ..چی
_من اون حرفو بهت زدم که از دوست داشتن من دست برداری بیخیال شی
+عوضییییییییی(داد) خیلی عوضی چرا این کارو باهام میکنی (دادو گریه)
برو بیرون برو
راوی= جونگکوک بدون هیچ حرفی ات رو بغل میکنه و سر ات رو میزاره روی سینش تا اروم بشه
*
*
*
ات کم کم اروم میشه و از بغل جونگکوک میاد بیرون
+جونگکوک
_هوم
+میشه دوستم داشته باشی حتا اگه الکی هم باشه فقط وانمود کنی که دوستن داری (بغض)
_دوستت دارم
+راست میگی
_مگه نگفتی وانمود کنم که دوست دارم
+اها اره راست میگی باشه ممنون (ناراحت )
_شوخی کردم خره
+ها...چی میگی
_شوخی کردم منم دوستت دارم
+واقعا
_بله ملکه من
راوی=خب دوستان جونگکوک دو روز پیش فهمید که یه علاقه ای به ات داره و سعی کرد طوری رفتار کنه که ات هنوز هم فکر کنه که جونگکوک بهش علاقه ای نداره ....
*فلش بک به دوروز پیش*
جونگکوک:
ات داشت اشپزی میکرد و یه اهنگ زمزمه میکرد خیلی کیوت بود بهش یکم دقت کردم و چشمام روش قفل شد و احساس کردم منم دوستش دارم جسی که خودم نمیدونم از کجا اومده ...
اره من ناخاواسته عاشقش شدم ولی مجبورم طوری رفتار کنم که هنوزم همون فکر رو بکنه
...
برو پارت بعد گلم>>>>
شرایط نداره♡~
رفتی توی اتاقت درو بستی و زانوهاتو بغل کردیو شروع کردی به زار زدن و گریه کردن
+اخه مگه من چمه که هیچ حسی به من نداره من اون رو دوست دارم (اروم طوری که فقط خودش میشنید گفت)
_الان ناراحت شد وایسا اون گفت منو دوست داره یعنی از اول اشتباه فکر میکردم هوف دوباره ناراحتش کردم
______________________________________________________________________
ساعت پنج بود و تو هنوز توی اتاق بودی
یعنی سه ساعت اون تو بودی و داشتی زار میزدی دیگه حتا حال گریه کردن رو هم نداشتی
بی حال بودی
که در اتاق زده شد
_ات ...ات حالت خوبه میتونم بیام تو
+بیا (صدای گرفته و با بیحالی )
جونگکوک وارد اتاق شد و ات رو توی اون وضعیت دید اومد کنارت نشست
+برو اونور
_ ات ...
+بهت میگم برو اونور
_ات من متاسفم که ناراحتت کردم
+تو ناراحتم نکردی تو منو خورد کردی تو قلبمو شکستی تو علاقه ای که بهت داشتمو و حاضر بودم هر کنم ولی تورو ازم نگیرن رو رد کردی و زدی تو ذوقم
برو بیرون و برو پیش همونی که دوستش داری پاشو پاشو برو نمیخوام ببینمت (بیچاره بچم )
_دروغ گفتم
+چ..چی
_من اون حرفو بهت زدم که از دوست داشتن من دست برداری بیخیال شی
+عوضییییییییی(داد) خیلی عوضی چرا این کارو باهام میکنی (دادو گریه)
برو بیرون برو
راوی= جونگکوک بدون هیچ حرفی ات رو بغل میکنه و سر ات رو میزاره روی سینش تا اروم بشه
*
*
*
ات کم کم اروم میشه و از بغل جونگکوک میاد بیرون
+جونگکوک
_هوم
+میشه دوستم داشته باشی حتا اگه الکی هم باشه فقط وانمود کنی که دوستن داری (بغض)
_دوستت دارم
+راست میگی
_مگه نگفتی وانمود کنم که دوست دارم
+اها اره راست میگی باشه ممنون (ناراحت )
_شوخی کردم خره
+ها...چی میگی
_شوخی کردم منم دوستت دارم
+واقعا
_بله ملکه من
راوی=خب دوستان جونگکوک دو روز پیش فهمید که یه علاقه ای به ات داره و سعی کرد طوری رفتار کنه که ات هنوز هم فکر کنه که جونگکوک بهش علاقه ای نداره ....
*فلش بک به دوروز پیش*
جونگکوک:
ات داشت اشپزی میکرد و یه اهنگ زمزمه میکرد خیلی کیوت بود بهش یکم دقت کردم و چشمام روش قفل شد و احساس کردم منم دوستش دارم جسی که خودم نمیدونم از کجا اومده ...
اره من ناخاواسته عاشقش شدم ولی مجبورم طوری رفتار کنم که هنوزم همون فکر رو بکنه
...
برو پارت بعد گلم>>>>
شرایط نداره♡~
- ۳۵۵
- ۱۸ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط