عشق مافیایی من:)
عشق مافیایی من:)
P_11
صبح
یونگی ویو
با خوردن نور خورشید به صورتم چشمامو
باز کردم دیدم لاناهم لخت تو بغلمه با یاد آوری دیشب دستی به صورتم کشیدم و بلند شدم پتو رو روی لانا کشیدم و لباسامو مرتب کردم و رفتم بیرون از اتاق( دوستان دیشب یونگی و لانا از اون کارای بد بدکردن 🗿🍕)دیدم ات داره میز ناهار خوری رو تمیز می کنه دختر بامزه ایه و فقط ۱۹سالشه
ات ویو
داشتم میزو تمیز می کردم که یکی صدام زد برگشتم دیدم اربابه سلام کردم بعد ارباب گفت که می خواد شب مهمونی بگیره وبرای شب همه چیز بینقص باید بی نقص باشه قبول کردم بعد ارباب رفت بیرون ( از امارت رفت شرکت کارای مافیایی و اینا🗿👍)
جیا ویو
واییییییییییی بلخره بعد دوماه اسم آین پسر جذابرو فهمیدم بزار برم به ات بگم
جیا: اتنتتتتتت
ات: آروم باش چته
جیا: یادته ی پسر جذابی بود میومد پیش ارباب و همکارش بود
ات: اره ...خوب که چی
جیا: خوب اسمشو فهمیدم
ات: واقعا
جیا: ارهههه
ات:خوب اسمش چیه
جیا: جیمیننننن
ات: هوم خوب که چی وقتی بعد دوماه تازه اسم یارو رو فهمیدی انتظار نداری که ازت خوشش بیاد بعدشم معلومه که اون و ارباب
از ما خیلی بزرگترن
ادامه دارد.....
P_11
صبح
یونگی ویو
با خوردن نور خورشید به صورتم چشمامو
باز کردم دیدم لاناهم لخت تو بغلمه با یاد آوری دیشب دستی به صورتم کشیدم و بلند شدم پتو رو روی لانا کشیدم و لباسامو مرتب کردم و رفتم بیرون از اتاق( دوستان دیشب یونگی و لانا از اون کارای بد بدکردن 🗿🍕)دیدم ات داره میز ناهار خوری رو تمیز می کنه دختر بامزه ایه و فقط ۱۹سالشه
ات ویو
داشتم میزو تمیز می کردم که یکی صدام زد برگشتم دیدم اربابه سلام کردم بعد ارباب گفت که می خواد شب مهمونی بگیره وبرای شب همه چیز بینقص باید بی نقص باشه قبول کردم بعد ارباب رفت بیرون ( از امارت رفت شرکت کارای مافیایی و اینا🗿👍)
جیا ویو
واییییییییییی بلخره بعد دوماه اسم آین پسر جذابرو فهمیدم بزار برم به ات بگم
جیا: اتنتتتتتت
ات: آروم باش چته
جیا: یادته ی پسر جذابی بود میومد پیش ارباب و همکارش بود
ات: اره ...خوب که چی
جیا: خوب اسمشو فهمیدم
ات: واقعا
جیا: ارهههه
ات:خوب اسمش چیه
جیا: جیمیننننن
ات: هوم خوب که چی وقتی بعد دوماه تازه اسم یارو رو فهمیدی انتظار نداری که ازت خوشش بیاد بعدشم معلومه که اون و ارباب
از ما خیلی بزرگترن
ادامه دارد.....
۵.۱k
۰۳ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.