عاشقم باش پارت ⁷
ات ویو
سرم درد میکرد از خواب پاشدم دیدم تو بیمارستانم
ته:خوبی؟
ات:..............
ته:ات با توام
ات:.......….......
ته:چرا باید حسودی کنی وقتی حتی زنه واقعیمم نیستی؟
ات:توهم چرا باید نگران باشی وقتی خودت باعث این وعضیتم شدی!
ته:بلند شو
دستشو دراز کرد
ات:لازم نکرده
دستمو گذاشتم رو دیوار و حرکت میکردم بزور راه میرفتم یهو زیره پام خالی شد تهیونگ بلندم کرد
ات:نمی خواد
ته:اگه گذاشتمت رو زمین باور کن میرم!
دیگه جونی واسه مقاومت نداشتم پس چیزی نگفتم
پرش زمانی عمارت
رفتیم داخل که اجوما اومد پشم
اجوما:خوبی دخترم؟؟
ات:بله اجوما من خوبم
ته:اجوما من دیشب یه دختر رو دیدم و ازش خوشم اومده می خوام اونم زنم بشه!
ات: تو....الان...چ...چی گفتی
ته:شماا؟
یقشو گرفتم اشکام داشت سرازیر میشد
ات:عوضییییی من زنتمممممم زنتمممم چرا نمیفهمیییی ها؟؟؟؟؟؟؟؟(داد) زره ای از احساستو که بهم ندادی عداقل خوردم نکن! مگه چیکارت کردم
یقشو ول کردم رفتم بالا
رفتم تو اتاق پشت سرم اومد
هرچی اونحا بود و داشتم میشکوندم
ته:چه مرگته بس کن!
ات:بس کنم؟؟؟؟؟ باشه بس میکنمممم
یه لیوان که کناره تخت بود اونم شکوندم
ات: ببین کاریت ندارم که بهم حسی نداریییییی ولی اگه هوو اوردی بالا سرم خدا شاهده خودمو میکشم
ته:بکش
ات:مطمئنی؟
ته:زنده و مردت یکی نبودتم بهتره بمیری
اومد بزنه در گوشم دستش تو هوا موند
جین:بخدا قسم دستت بهش بخوره
ته:جین عوضی تو چیکارشه ول کنش نیستی هااااااااااااااااااا؟
جین:من برادرشم! (داد) همون کسی که سکوت کرد که خواهرشو بدبخت کنی
بلند شدم رفتم تو روشون واسادم
ات:یاااا تو داداشمی؟ (گریه) من داداشی مثل تو نمی خوامممممم(داد) چطور تونستی اجازه بدی این منو بدبخت کنه چطور تونستی اجازه بدی بهم تجاوز کنهه هاااا؟
ات:گمشی بیروننننن
ته:ات
ات:گمشیییییننننن
رفتن بیرون در رو قفل کردم
یه شیشه که از رو زمین بود و برداشتم اول یه نامه نوشتم
نوشتم: از همون اولش یه کلفت بودم و تا حالا حس نکردم کسی منو بخواد و عاشقم باشه من از اولشم نباید به دنیا میومدم
شیشه رو برداشتم و کشیدم رو رگم دیدم خون ازش سرازیر شده کم کم چشمام سیاهی رفت...
جین ویو
رفتم در اتاقه ات در زدم
جین:ات
در باز نمیشد
جین:ات اتتت در رو بازش کن اتتت
سریع رفتم پایین
ته ویو
عصبانی بودم خیلی جوری که هیچ کس جز خودش نمیتونست حالمو خوب کنه دیدم یهو جین اومد پایین
جین:ته ات در باز نمیکنه
ته:داره لباس عوض میکنه حتما
یه لحظه به فکرم اونجا که گفت خودمو میکشم خوتور کرد
سریع با جین رفتیم بالا
ته:ات
ته:ات درو باز میکنی یا بشکونمش
با یه ضربه در رو شکوندم و رفتیم داخل
با چیزی که دیدم اشک تو چشمام جمع شد
ته:خدایا من با اون چیکار کردم
سریع بغلش کردم اجوما دنبالمون اومد
سرم درد میکرد از خواب پاشدم دیدم تو بیمارستانم
ته:خوبی؟
ات:..............
ته:ات با توام
ات:.......….......
ته:چرا باید حسودی کنی وقتی حتی زنه واقعیمم نیستی؟
ات:توهم چرا باید نگران باشی وقتی خودت باعث این وعضیتم شدی!
ته:بلند شو
دستشو دراز کرد
ات:لازم نکرده
دستمو گذاشتم رو دیوار و حرکت میکردم بزور راه میرفتم یهو زیره پام خالی شد تهیونگ بلندم کرد
ات:نمی خواد
ته:اگه گذاشتمت رو زمین باور کن میرم!
دیگه جونی واسه مقاومت نداشتم پس چیزی نگفتم
پرش زمانی عمارت
رفتیم داخل که اجوما اومد پشم
اجوما:خوبی دخترم؟؟
ات:بله اجوما من خوبم
ته:اجوما من دیشب یه دختر رو دیدم و ازش خوشم اومده می خوام اونم زنم بشه!
ات: تو....الان...چ...چی گفتی
ته:شماا؟
یقشو گرفتم اشکام داشت سرازیر میشد
ات:عوضییییی من زنتمممممم زنتمممم چرا نمیفهمیییی ها؟؟؟؟؟؟؟؟(داد) زره ای از احساستو که بهم ندادی عداقل خوردم نکن! مگه چیکارت کردم
یقشو ول کردم رفتم بالا
رفتم تو اتاق پشت سرم اومد
هرچی اونحا بود و داشتم میشکوندم
ته:چه مرگته بس کن!
ات:بس کنم؟؟؟؟؟ باشه بس میکنمممم
یه لیوان که کناره تخت بود اونم شکوندم
ات: ببین کاریت ندارم که بهم حسی نداریییییی ولی اگه هوو اوردی بالا سرم خدا شاهده خودمو میکشم
ته:بکش
ات:مطمئنی؟
ته:زنده و مردت یکی نبودتم بهتره بمیری
اومد بزنه در گوشم دستش تو هوا موند
جین:بخدا قسم دستت بهش بخوره
ته:جین عوضی تو چیکارشه ول کنش نیستی هااااااااااااااااااا؟
جین:من برادرشم! (داد) همون کسی که سکوت کرد که خواهرشو بدبخت کنی
بلند شدم رفتم تو روشون واسادم
ات:یاااا تو داداشمی؟ (گریه) من داداشی مثل تو نمی خوامممممم(داد) چطور تونستی اجازه بدی این منو بدبخت کنه چطور تونستی اجازه بدی بهم تجاوز کنهه هاااا؟
ات:گمشی بیروننننن
ته:ات
ات:گمشیییییننننن
رفتن بیرون در رو قفل کردم
یه شیشه که از رو زمین بود و برداشتم اول یه نامه نوشتم
نوشتم: از همون اولش یه کلفت بودم و تا حالا حس نکردم کسی منو بخواد و عاشقم باشه من از اولشم نباید به دنیا میومدم
شیشه رو برداشتم و کشیدم رو رگم دیدم خون ازش سرازیر شده کم کم چشمام سیاهی رفت...
جین ویو
رفتم در اتاقه ات در زدم
جین:ات
در باز نمیشد
جین:ات اتتت در رو بازش کن اتتت
سریع رفتم پایین
ته ویو
عصبانی بودم خیلی جوری که هیچ کس جز خودش نمیتونست حالمو خوب کنه دیدم یهو جین اومد پایین
جین:ته ات در باز نمیکنه
ته:داره لباس عوض میکنه حتما
یه لحظه به فکرم اونجا که گفت خودمو میکشم خوتور کرد
سریع با جین رفتیم بالا
ته:ات
ته:ات درو باز میکنی یا بشکونمش
با یه ضربه در رو شکوندم و رفتیم داخل
با چیزی که دیدم اشک تو چشمام جمع شد
ته:خدایا من با اون چیکار کردم
سریع بغلش کردم اجوما دنبالمون اومد
۲۶.۵k
۰۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.