(نفرت نا تمام)Part.23
جیمین*ویو
رفتیم فرودگاه.
که یه سریع ادم.
من ا/ت و رو اومد گرفتن.
فهمیدم کار مادر بزرگم هست.
مارو بردن.
توی یه جای خلوت فقط میدونم خلوت بود.
چون چشمامون رو بسته بودن.
یکی اومد تو.
یه صدای مردونه داشت.
چشمامون رو باز کرد ولی.
دستامون بسته بود.
دیدیم پسر عموی ا/ت هست.
گفتم
جیمین:تو عوضی اینجا چیکار میکنی
ا/ت:تو با چه جرعتی من و گرفتی پدر بزرگ میکشتت
پسر عموی ا/ت:نه قرار نیست کسی بفهمه چون هیچ ردی نذاشتیم.
جیمین:این که مارو اینجا گروگان گرفتی واسه چی هست
پسرعموی ا/ت:خب انقدر شکنجه ت میکنم تا از ا/ت جداشی
جیمین:پس خواب دیدی خیره
ا/ت:نگاه کن دستت به جیمین بخوره میکشمت
جیمین:ا/ت تو نگران نباش من هیچ وقت تسلیم نمیشم.
پسرعموی ا/ت:خواسته من از ا/ت اینکه باهام ازدواج کنه یا.........
ا/ت:یا چی
پسرعموی ا/ت:یا جیمین میمیره
ا/ت:چی
جیمین:عاشغال میکشمت
ا/ت:من باهات ازدواج میکنم ولی دستت به ا/ت نمیخوره
پسرعموی ا/ت:حتما ا/ت به جیمین کاری ندارم ولش میکنم.
ا/ت*ویو
اومد دستام رو باز کرد.
داشتیم از اونجا میرفتیم بیرون.
که جیمین.
با داد میگفت
جیمین:ا/ت من و ترک نکن خواهش میکنمبدون تو میمیرم(با گریه)
ا/ت:(به پشت سر نگاه کرد داشت گریه هم میکرد)جیمین متاسفم منم نمیخواستم اینطور عشق ما تموم شه
جیمین:ا/ت.....
که رفتم بیرون.
ا/ت:جیمین رو ول میکنی
پسر عموم:اره همین امشب
پایان
رفتیم فرودگاه.
که یه سریع ادم.
من ا/ت و رو اومد گرفتن.
فهمیدم کار مادر بزرگم هست.
مارو بردن.
توی یه جای خلوت فقط میدونم خلوت بود.
چون چشمامون رو بسته بودن.
یکی اومد تو.
یه صدای مردونه داشت.
چشمامون رو باز کرد ولی.
دستامون بسته بود.
دیدیم پسر عموی ا/ت هست.
گفتم
جیمین:تو عوضی اینجا چیکار میکنی
ا/ت:تو با چه جرعتی من و گرفتی پدر بزرگ میکشتت
پسر عموی ا/ت:نه قرار نیست کسی بفهمه چون هیچ ردی نذاشتیم.
جیمین:این که مارو اینجا گروگان گرفتی واسه چی هست
پسرعموی ا/ت:خب انقدر شکنجه ت میکنم تا از ا/ت جداشی
جیمین:پس خواب دیدی خیره
ا/ت:نگاه کن دستت به جیمین بخوره میکشمت
جیمین:ا/ت تو نگران نباش من هیچ وقت تسلیم نمیشم.
پسرعموی ا/ت:خواسته من از ا/ت اینکه باهام ازدواج کنه یا.........
ا/ت:یا چی
پسرعموی ا/ت:یا جیمین میمیره
ا/ت:چی
جیمین:عاشغال میکشمت
ا/ت:من باهات ازدواج میکنم ولی دستت به ا/ت نمیخوره
پسرعموی ا/ت:حتما ا/ت به جیمین کاری ندارم ولش میکنم.
ا/ت*ویو
اومد دستام رو باز کرد.
داشتیم از اونجا میرفتیم بیرون.
که جیمین.
با داد میگفت
جیمین:ا/ت من و ترک نکن خواهش میکنمبدون تو میمیرم(با گریه)
ا/ت:(به پشت سر نگاه کرد داشت گریه هم میکرد)جیمین متاسفم منم نمیخواستم اینطور عشق ما تموم شه
جیمین:ا/ت.....
که رفتم بیرون.
ا/ت:جیمین رو ول میکنی
پسر عموم:اره همین امشب
پایان
۱۳.۹k
۱۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.