همیشه مال منی!....
یک چند ماهی شده بود ،که از مینهو جدا شده بودی...دروغ نمیگفتی ...واقعا، دلتنگش شده بودی... تو تمام شبو روز ، داشتی گریه میکردی ...وهمین الان به مینهو نیاز داشتی، که باهاش درو دل کنی....و او بهت احساس، آرامش ببخشه!...برای بهتر شدن حالت،تصمیم گرفتی بری بیرون...البته به پارکی که قبلا مینهو بهت اعتراف کرده بود!...لباسات رو پوشیدی و به بیرون خونه قدم برداشتی....همینطور که به بیرون قدم برداشته بودی به اسمون خیره شدی که ابر ها همانند شکلی بودند و جلوی نور خورشید رو گرفته بودند تا خورشید رو از تو دید تو محو کنند!....اسمون از ابر پوشیده شده بود ...به بالای سرت ...یعنی اسمون خیره شدی...تو فکر فرو رفتی ....دلیل کات کردن تو و مینهو چی بود که باعث شد تو و مینهو از هم جدا بشید؟!...بدون هیچ حرفی تو رو تنها گذاشت ...یعنی دلیلش چی میبود؟!...به پارک رسیدی و به سمت یکی از صندلی های پارک قدم برداشتی...رو صندلی نشستی .....ناگهان چیزی توجه ات رو جلب کرد ....مغازه ی کوچکی که داخل پارک قرار داشته البته بگم بوفه بود...به سمتش قدم برداشتی که بری واسه ی خودت خوراکی بگیری ....
+سلام ، ببخشید نوشیدتی گرم هم دارید؟
هواسرد بود ...و به نوشیدنی گرم نیاز داشتی ...
÷بله ،...چی میل دارید؟
+اگه قهوه موجوده ...پس یک قهوه لطفا..
÷بله موجوده ...یک چند دقیقه صبر کنید حاضر میشه
منتظر قهوه ات بودی که حاضر شه ناگهان مردی با مو های خرمایی تو رو کنار زد و گفت :
_ ببخشید یه لحظه میشه برید کنار؟
+بله
صداش بردت اشنا بود و قتی به صورتش نگاه کردی با چهره ی مینهو مواجه شدی ....
+ م...م..مینهو
_ا.ت ....تو ..تو اینجا چیکار میکنی؟
+ چون ..من.. (سرتو پایین انداختی )...دلتنگت شده بودمم..بخاطر ..همین... اومدم ..اینجا*بغض)
شونه هات رو گرفت و گفت:
_ا.ت تو چشمامم نگاه کن...وایسا ببینم تو داری گریه میکنی ؟
+...
تو رو در آغوشش گرفت:
_میدونم...درکت میکنم..روزای سختی رو سپری کردی عشقم...میدونم
+مینهو میخوام یک سوال ازت بپرسم
_جانم..
+چرا منو ول کردی ؟
_خب به یک سری از دلایل ....البته به خواست خودم نبوده ..من نمیخواستم ازت جدا شم..(تورو در آغوشش گرفت)البته به وقت خودش میگم ..امید وارم درک کنی فرشته ی من ..
+من.. درکت میکنم
_مرسی...راستی اینو بدون که همیشه مال منی!..
End
Soojin
نظرتون؟
+سلام ، ببخشید نوشیدتی گرم هم دارید؟
هواسرد بود ...و به نوشیدنی گرم نیاز داشتی ...
÷بله ،...چی میل دارید؟
+اگه قهوه موجوده ...پس یک قهوه لطفا..
÷بله موجوده ...یک چند دقیقه صبر کنید حاضر میشه
منتظر قهوه ات بودی که حاضر شه ناگهان مردی با مو های خرمایی تو رو کنار زد و گفت :
_ ببخشید یه لحظه میشه برید کنار؟
+بله
صداش بردت اشنا بود و قتی به صورتش نگاه کردی با چهره ی مینهو مواجه شدی ....
+ م...م..مینهو
_ا.ت ....تو ..تو اینجا چیکار میکنی؟
+ چون ..من.. (سرتو پایین انداختی )...دلتنگت شده بودمم..بخاطر ..همین... اومدم ..اینجا*بغض)
شونه هات رو گرفت و گفت:
_ا.ت تو چشمامم نگاه کن...وایسا ببینم تو داری گریه میکنی ؟
+...
تو رو در آغوشش گرفت:
_میدونم...درکت میکنم..روزای سختی رو سپری کردی عشقم...میدونم
+مینهو میخوام یک سوال ازت بپرسم
_جانم..
+چرا منو ول کردی ؟
_خب به یک سری از دلایل ....البته به خواست خودم نبوده ..من نمیخواستم ازت جدا شم..(تورو در آغوشش گرفت)البته به وقت خودش میگم ..امید وارم درک کنی فرشته ی من ..
+من.. درکت میکنم
_مرسی...راستی اینو بدون که همیشه مال منی!..
End
Soojin
نظرتون؟
۳۵۱
۲۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.