پارت یازدهم
محتوای نامه ~~
گوجو ساتورو باید به عنوان نماینده رئیس قبیله به شورای ۴ قبیله بیای ..این حضور تو اجباری هست .. برای همین ساعت ۶ غروب به قبیله بیا
پایان نامه ~~
= یکی از نمایندگانی که باید میومد استاد فوت شده گوجو بود .. گوجو وقتی کلمه چهار قبیله شنید دوباره یاد استادش افتاد ولی روحیه خودش رو حفظ کرد
ساعت ۶ عصر ...
+ چرا جلسه رو شروع نمیکنیم ؟.. همه اومدن
رئیس قبیله : هنوز رئیس قبیله دوم نیومده
+ شما ها مواد زدین ؟ ایرانای تومی چند سال پیش مرده .. فرزندی هم به عنوان جانشین نداشت ، پس برای چی این حرف رو می زنین ؟
= رئیس قبیله سکوت کرد .. ندیمه در اتاق را باز کرد و ادای احترام کرد
ندیمه : رئیس قبیله ، رئیس قبیله دوم آمدن و خواستن که گوجو ساتورو از جلسه حذف بشه
+ اونوقت چرا ؟
ندیمه : در جریان نیستم
× اه خدا برو کنار .. یک بار فقط حرفم رو تکرار میکنم .. چرا باید هر حرفی رو ۵۶ بار تکرار کنم ندیمه ؟
ندیمه : متاسفم ایزانای سان
= گوجو چشماش داشت از کاسه میزد بیرون و بدون هیچ حرکتی به استادش که هیچ تغييري نکرده بود نگاه میکرد
× اوه ساتورو ، بچه جون خیلی قد کشیدی .. بزرگ شدی .. بهت گفته بودم که بزرگ شدی جادوگر قوی میشی بچه جون .. راستی الان چند سالته ؟
+ ها ؟
رئیس قبیله : ایزانای سان اگر می خواید میتونیم جلسه رو برای یک زمان مناسب تر بگذاریم ؟
× عالیه ... بیا بچه جون ، صد در صد الان ۵۶۰۰۰۰ سوال تو اون کلت داری
× * از جلسه اومدیم بیرون ساتورو هیچ حرفی نمیزد .. و فقط دنبال ایرانای میومد *
+ یعنی چی ؟ .... چ..چطوری .. ممکنه ؟
× ساتورو من یک شایعه ایجاد کردم که من مردم ، تا منو راحت تر فراموش کنی ساتورو ...
+ چطوری انقدر راحت میتونی این حرف ها رو بزنی ؟
= ایزانای بدون اینکه چیزی بگه شاگردش رو بقل کرد
× واقعا متاسفم پشمک کوچولو... راستی میخوام از پشمک کوچولو.. درجه تو بالا تر ببرم یه کله قند
+ پشمک کوچولو رو بیشتر ترجیح میدم
× خب پس همون پشمک کوچولو رو میگم
گوجو ساتورو باید به عنوان نماینده رئیس قبیله به شورای ۴ قبیله بیای ..این حضور تو اجباری هست .. برای همین ساعت ۶ غروب به قبیله بیا
پایان نامه ~~
= یکی از نمایندگانی که باید میومد استاد فوت شده گوجو بود .. گوجو وقتی کلمه چهار قبیله شنید دوباره یاد استادش افتاد ولی روحیه خودش رو حفظ کرد
ساعت ۶ عصر ...
+ چرا جلسه رو شروع نمیکنیم ؟.. همه اومدن
رئیس قبیله : هنوز رئیس قبیله دوم نیومده
+ شما ها مواد زدین ؟ ایرانای تومی چند سال پیش مرده .. فرزندی هم به عنوان جانشین نداشت ، پس برای چی این حرف رو می زنین ؟
= رئیس قبیله سکوت کرد .. ندیمه در اتاق را باز کرد و ادای احترام کرد
ندیمه : رئیس قبیله ، رئیس قبیله دوم آمدن و خواستن که گوجو ساتورو از جلسه حذف بشه
+ اونوقت چرا ؟
ندیمه : در جریان نیستم
× اه خدا برو کنار .. یک بار فقط حرفم رو تکرار میکنم .. چرا باید هر حرفی رو ۵۶ بار تکرار کنم ندیمه ؟
ندیمه : متاسفم ایزانای سان
= گوجو چشماش داشت از کاسه میزد بیرون و بدون هیچ حرکتی به استادش که هیچ تغييري نکرده بود نگاه میکرد
× اوه ساتورو ، بچه جون خیلی قد کشیدی .. بزرگ شدی .. بهت گفته بودم که بزرگ شدی جادوگر قوی میشی بچه جون .. راستی الان چند سالته ؟
+ ها ؟
رئیس قبیله : ایزانای سان اگر می خواید میتونیم جلسه رو برای یک زمان مناسب تر بگذاریم ؟
× عالیه ... بیا بچه جون ، صد در صد الان ۵۶۰۰۰۰ سوال تو اون کلت داری
× * از جلسه اومدیم بیرون ساتورو هیچ حرفی نمیزد .. و فقط دنبال ایرانای میومد *
+ یعنی چی ؟ .... چ..چطوری .. ممکنه ؟
× ساتورو من یک شایعه ایجاد کردم که من مردم ، تا منو راحت تر فراموش کنی ساتورو ...
+ چطوری انقدر راحت میتونی این حرف ها رو بزنی ؟
= ایزانای بدون اینکه چیزی بگه شاگردش رو بقل کرد
× واقعا متاسفم پشمک کوچولو... راستی میخوام از پشمک کوچولو.. درجه تو بالا تر ببرم یه کله قند
+ پشمک کوچولو رو بیشتر ترجیح میدم
× خب پس همون پشمک کوچولو رو میگم
۴.۲k
۰۹ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.