((عشق یا نفرت))
پارت3
بعد از دانشگاه زنگ زدم به تهیونگ جوابمو داد
من. بیا دنبالم
ته. سلام خانم چیکارا میکنید خوبید؟منم خوبم
من. سر به سرم نزار
ته. بیبی
من. بیبی صدام نکن ازت بدم میاد
ته با صدای دلخوری گفت
ته. تو از هیچی خبر نداری لیا
من. بهتره که خبر نداشته باشم درحالی که داشتی داشتی اون دخترو.....ولش کن اصا زود بیا منتظرم
رو به روی دانشگاه نشستم تا تهیونگ بیا یه ماشین با سرعت باد کنارم ایستاد خسته بود پس سوار شدم
من. زود بورو
ته. باشه گرسنه نیستی؟
من. نه
ته:فردا با مامان بابا و عمو آرو با بچه هاش میخوایم بریم ساحل بوسان
من. وای اونام میان یعنی باید نقش بازی کنیم؟
ته. فعلا باید تا 1 هفته نقش نامزدو بازی کنیم
میدونم موضوع عجیب شد براتون اما موضوع اینه من و تهیونگ 1 سال با هم نامزد بودیم تا اینکه خیانتشو تو بار دیدم حتی سعی نکرد برام توضیح بده و فرداش رفت المان میدونم جای من بودین میخواستین خفش کنین(کی گفته؟😐😑)
زندگی منم اینطوری بود
4 ساعت بعد
من. یا همه چیرو بردی؟
ته. اره خراب کاری نکنا جلو اونا لپمو ببوس دستمو بگیر
$اره دخترم درست میگی
)$زن عمو@عمو)
@عزیزم ما به خاطر خودتون میگیرم ابروتون درمیونه اگر پرسیدن چرا ازدواج نکردین بگین میخوایم تو دانشگاهت تموم شه
ته:و تو لیا با هیونجین(استری کیدز نه)گرم نمیگیری
هیونجین(پسر عمو آرو)
راستش هیونجین ازم خوشش میومد و بهم گفت اما من نلمزد این مرتیکه بودم وایه همه ردش کردم عمو آرو که داداش بابام بود هم دوس داشت من عروسش بشم اما نشد دیگه
مایا. اونی
من. جان اونی
مایا. من بگل کن
من. چشم
بغلش کردم و بوسیدمش نیم ساعت بعد گه به ساحل رسیدیم توقف کردیم پیاده که شدم تهیونگ دستمو گرفت و منو پیاده کرد با کمک زن عمو بسات مرغ سخاری رو حاضر کردم که زن عمو ارو اومد(بچه ها عمو ارو#و زن عمو ارو₩پیشه)
₩سلام دختر قشنگم سلام سوجا(سوجا اسم زن عمو مامان تهیونگ)
من. سلام
$سلام
تا اخر شب مرغ سخاری و کیم چی و سوشی و کیک خودیم
غذامون که تموم شد اتیش روشن کردیم (دختر عمو ارو*)
*میخواستم بگم که بیاین بازی کنیم
هیونجین. اره ببینیم جیا از هم قایم میکنیم
الان این به من تیکه انداخت
تهیونگ کمرمو گرفت و منو چسبوند به خودش و کنار گوشم گفت
ته. محل نده بهش
لبخندی زدم تا برای اون دوتا نقش بازی کنم درگیر بازی شدیم بطری رو چرخوندیم که سرش افتاد رو.....
الان پارت دوم رو اپ میکنممم
بعد از دانشگاه زنگ زدم به تهیونگ جوابمو داد
من. بیا دنبالم
ته. سلام خانم چیکارا میکنید خوبید؟منم خوبم
من. سر به سرم نزار
ته. بیبی
من. بیبی صدام نکن ازت بدم میاد
ته با صدای دلخوری گفت
ته. تو از هیچی خبر نداری لیا
من. بهتره که خبر نداشته باشم درحالی که داشتی داشتی اون دخترو.....ولش کن اصا زود بیا منتظرم
رو به روی دانشگاه نشستم تا تهیونگ بیا یه ماشین با سرعت باد کنارم ایستاد خسته بود پس سوار شدم
من. زود بورو
ته. باشه گرسنه نیستی؟
من. نه
ته:فردا با مامان بابا و عمو آرو با بچه هاش میخوایم بریم ساحل بوسان
من. وای اونام میان یعنی باید نقش بازی کنیم؟
ته. فعلا باید تا 1 هفته نقش نامزدو بازی کنیم
میدونم موضوع عجیب شد براتون اما موضوع اینه من و تهیونگ 1 سال با هم نامزد بودیم تا اینکه خیانتشو تو بار دیدم حتی سعی نکرد برام توضیح بده و فرداش رفت المان میدونم جای من بودین میخواستین خفش کنین(کی گفته؟😐😑)
زندگی منم اینطوری بود
4 ساعت بعد
من. یا همه چیرو بردی؟
ته. اره خراب کاری نکنا جلو اونا لپمو ببوس دستمو بگیر
$اره دخترم درست میگی
)$زن عمو@عمو)
@عزیزم ما به خاطر خودتون میگیرم ابروتون درمیونه اگر پرسیدن چرا ازدواج نکردین بگین میخوایم تو دانشگاهت تموم شه
ته:و تو لیا با هیونجین(استری کیدز نه)گرم نمیگیری
هیونجین(پسر عمو آرو)
راستش هیونجین ازم خوشش میومد و بهم گفت اما من نلمزد این مرتیکه بودم وایه همه ردش کردم عمو آرو که داداش بابام بود هم دوس داشت من عروسش بشم اما نشد دیگه
مایا. اونی
من. جان اونی
مایا. من بگل کن
من. چشم
بغلش کردم و بوسیدمش نیم ساعت بعد گه به ساحل رسیدیم توقف کردیم پیاده که شدم تهیونگ دستمو گرفت و منو پیاده کرد با کمک زن عمو بسات مرغ سخاری رو حاضر کردم که زن عمو ارو اومد(بچه ها عمو ارو#و زن عمو ارو₩پیشه)
₩سلام دختر قشنگم سلام سوجا(سوجا اسم زن عمو مامان تهیونگ)
من. سلام
$سلام
تا اخر شب مرغ سخاری و کیم چی و سوشی و کیک خودیم
غذامون که تموم شد اتیش روشن کردیم (دختر عمو ارو*)
*میخواستم بگم که بیاین بازی کنیم
هیونجین. اره ببینیم جیا از هم قایم میکنیم
الان این به من تیکه انداخت
تهیونگ کمرمو گرفت و منو چسبوند به خودش و کنار گوشم گفت
ته. محل نده بهش
لبخندی زدم تا برای اون دوتا نقش بازی کنم درگیر بازی شدیم بطری رو چرخوندیم که سرش افتاد رو.....
الان پارت دوم رو اپ میکنممم
۴.۴k
۰۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.