@rose scenario
با لبخند؛ به تابلوی مقابلت نگاه کردی اینجا اولین نقطه ای بود که جرقه دوستیتون زده شده بود
نگاهت رو از تابلوی مقابلت گرفتی و به ساعت دوختی. چند دقیقه از ساعت قرارتون گذشته بود؛ اما اون مدير يك شرکت بزرگ بود و تو مشغله هاش رو درک میکردی
لب پایینت رو گزیدی و خواستی سمت دیگه موزه قدم برداری اما شخصی ار پشت دستش رو از کنار صورتت ارد و دست گلی بزرگ؛ مقابل چشمهات گرفت و دم گوشت لب زد
"متاسفم که دیر کردم بالرین کوچولو يكم ترافيك بود چیزی رو که از دست ندادم، هوم؟
گل رو از دستش گرفتی و کامل سمتش برگشتی
فکر نمیکنم تو هیچوقت چیزی روهم از دست بدی
مرد مقابلت ابرویی بالا انداخت و خندید
اوه؟ حتی اگه اون یک چیز؛ توجهت روی خودم باشه؟"
#سناریو#سناریو#سناریو#سناریو#سناریو#سناریو#سناریو#سناریو#سناریو#سناریو#سناریو#سناریو#سناریو#سناریو#سناریو#سناریو#سناریو
نگاهت رو از تابلوی مقابلت گرفتی و به ساعت دوختی. چند دقیقه از ساعت قرارتون گذشته بود؛ اما اون مدير يك شرکت بزرگ بود و تو مشغله هاش رو درک میکردی
لب پایینت رو گزیدی و خواستی سمت دیگه موزه قدم برداری اما شخصی ار پشت دستش رو از کنار صورتت ارد و دست گلی بزرگ؛ مقابل چشمهات گرفت و دم گوشت لب زد
"متاسفم که دیر کردم بالرین کوچولو يكم ترافيك بود چیزی رو که از دست ندادم، هوم؟
گل رو از دستش گرفتی و کامل سمتش برگشتی
فکر نمیکنم تو هیچوقت چیزی روهم از دست بدی
مرد مقابلت ابرویی بالا انداخت و خندید
اوه؟ حتی اگه اون یک چیز؛ توجهت روی خودم باشه؟"
#سناریو#سناریو#سناریو#سناریو#سناریو#سناریو#سناریو#سناریو#سناریو#سناریو#سناریو#سناریو#سناریو#سناریو#سناریو#سناریو#سناریو
۱۸۶
۲۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.