حوس عشق پارت ۶۳
لپمو بوسید بعد همه اومدن یهو اومدن طرف من همه:میرا تو برگشتی من:آره برگشتم همه:دلمون برات تنگ شده بود من:منم همینطور شوگا:جونگ کوک بهت گفته باشم اگه یه بار دیگه فقط این دخترو تنها بزار یا اشکشو در بیار خودم این دفع میکشمت کوک:هیونگ من به میرا قول دادم دیکه ولش نمیکنم شوگا:به هر حال گفتم جیهوپ:درسته نگاه کن شد پوسته استخون تهیونگ:حالت خوبه من:آره بهترم تهیونگ:دیگه اون قرصارو نمیخوری من:نه نمیخورم کوک:آه میرا بهم گفت وقتی من نبودم مراقبش بودی ممنون تهیونگ:کاری نکردم وضیفم بود چرا نباید مراقب آجیم باشم تهیونگ الان بهم گفت آجی من:آجی تهیونگ:اوهوم تو مثل خواهرمون میمونی پس گفتن کلمه آجی به تو مشکلی نیست من:نه نیست جیهوپ:درسته تو مثل خواهر کوچیکه ما میمونی شوگا:من که ازش مراقبت میکنم کوک:میخوام یه چیزی بهتون بگم شوگا:چی کوک:خصوصی شوگا:باشه بعد پسرا رفتن تو اتاق و حرف میزدن
از زبون جونگ کوک
رفتیم تو اتاق من:بچه من میخوام به میرا پیشنهاد ازدواج بدم تهیونگ:خیلی خوبه من:من حاقرو از چند ماه قبل گرفته بودم قایم کردم جیمین:ببینم رفتم حلقه رو برداشتم به همه نشون دادم تهیونگ:وای چه قشنگه خوب ما باید چیکار کنیم من:میخوام تویه جای پر از گل بهش پیشنهاد بدم کسی جایو سراغ داره یکن فکر کردن جین:من یه جایو میشناسم پر از گله اونم رنگابرنگ تو شب خیلی قشنگه با ستارها هم خونی دارن من:چه خوب خوب نقشه تهیونگ من ساعت ۹ صبح میرم به اونجایی که جین گفت همه چیو با بقیه آماده میکنیم تو ساعت ۸ شب میرارو میاری و چشماشو میبندی و آروم آروم میاریش سمت من من جلوش زانو میزنم بعد چشماشو باز میکنی و.... تهیونگ:فهمیدم من:اوکی حالا بریم بیرون الان میرا شک میکنه بعد رفتیم بیرون نشستیم صبحونه خوردیم و پاشدیم رفتیم نشستیم رو مبل تا اینکه شب شد فوتبال داشت زدیم فوتبال نگاه کردیم میرام سرش تو گوشی بود(دقیقا من اینجوریم😐😂😂🤣🤣😂)
از زبون خودم
فوتبال داشت منم سرم تو گوشی و بحث سر این بود که کی میبره یهو گل زد همه پریدن رو هوا من ۱۰ متر هیچ ۲۰ متر پریدم رو هوا😐 کوک:هوراااااااااااااااااااا دیدید ما یه گل زدیم تو ذهنم گفتم من:شیطونه میگه برو بزن لهشون کن دوباره نگاه کردن و باز هم من تو گوشی دوباره داد زدن آخر کفرم در اومد کنترل کنارم بود زدم کانالو عوض کردم یهو یه فیلم صحنه دار اومد همه برگشتن سمت من اخم کردن یه حالیه سیاهی دورشون به وجود اومد زدم فوتبال لبخند زدن دوباره اونور اخم هی انجام میدادم کوک:میرا کنترلو بده من:نمیدم کوک:عشقم بده کنترلو من:نوچ کوک:دارم با زبون خوش میگم بده من:نههههه کوک:نمیدی من:نه کوک:اوکی میخواست بیاد ازم بگیره من نمیدادم کوک:بدش من اونو من:نمیدم نمیدم نمیدم تهیونگ:بیام کمک
از زبون جونگ کوک
رفتیم تو اتاق من:بچه من میخوام به میرا پیشنهاد ازدواج بدم تهیونگ:خیلی خوبه من:من حاقرو از چند ماه قبل گرفته بودم قایم کردم جیمین:ببینم رفتم حلقه رو برداشتم به همه نشون دادم تهیونگ:وای چه قشنگه خوب ما باید چیکار کنیم من:میخوام تویه جای پر از گل بهش پیشنهاد بدم کسی جایو سراغ داره یکن فکر کردن جین:من یه جایو میشناسم پر از گله اونم رنگابرنگ تو شب خیلی قشنگه با ستارها هم خونی دارن من:چه خوب خوب نقشه تهیونگ من ساعت ۹ صبح میرم به اونجایی که جین گفت همه چیو با بقیه آماده میکنیم تو ساعت ۸ شب میرارو میاری و چشماشو میبندی و آروم آروم میاریش سمت من من جلوش زانو میزنم بعد چشماشو باز میکنی و.... تهیونگ:فهمیدم من:اوکی حالا بریم بیرون الان میرا شک میکنه بعد رفتیم بیرون نشستیم صبحونه خوردیم و پاشدیم رفتیم نشستیم رو مبل تا اینکه شب شد فوتبال داشت زدیم فوتبال نگاه کردیم میرام سرش تو گوشی بود(دقیقا من اینجوریم😐😂😂🤣🤣😂)
از زبون خودم
فوتبال داشت منم سرم تو گوشی و بحث سر این بود که کی میبره یهو گل زد همه پریدن رو هوا من ۱۰ متر هیچ ۲۰ متر پریدم رو هوا😐 کوک:هوراااااااااااااااااااا دیدید ما یه گل زدیم تو ذهنم گفتم من:شیطونه میگه برو بزن لهشون کن دوباره نگاه کردن و باز هم من تو گوشی دوباره داد زدن آخر کفرم در اومد کنترل کنارم بود زدم کانالو عوض کردم یهو یه فیلم صحنه دار اومد همه برگشتن سمت من اخم کردن یه حالیه سیاهی دورشون به وجود اومد زدم فوتبال لبخند زدن دوباره اونور اخم هی انجام میدادم کوک:میرا کنترلو بده من:نمیدم کوک:عشقم بده کنترلو من:نوچ کوک:دارم با زبون خوش میگم بده من:نههههه کوک:نمیدی من:نه کوک:اوکی میخواست بیاد ازم بگیره من نمیدادم کوک:بدش من اونو من:نمیدم نمیدم نمیدم تهیونگ:بیام کمک
۳۳.۹k
۱۸ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.