why you
part²
سولا:نکنه حالا که تو هستی اون هرزه هم هست
جیمین:هرزه خودتی "عصبی"
مینا:هویییییییی بفهم چی میگی "عصبی"
یونا:مینا باادب باش زشته"خنده"
مارا:ددی"لوس"
مینا و یونا و سولا:عوق"همزمان"
سولا:شماهم از اینجور ادما بدتون میاد
یونا:ببخشید خانم شما چند سالتونه "خنده"
مارا:۲۴ سالمه همسن ددیم هستم
یونا:معمولا اینجور افرادی به این سن یا تورو بخاطر پول میخوان یا متاهل هستن و یا هم بخاطر پول میخوانت و هم متاهل هستن"برگام"
مارا:نه من ددیم رو دوست دارم
یونا:ببخشید جناب من میتونم اینجا کار کنم یا نه چون خیلی کار دارم"خنده"
ته:اره بابا از فردا بیا
جیمین:این چی داره که مارا نداشت تهیونگ"اخم"
ته:سواد قیافه اخلاق وووو"خنده"
مارا:ته من قیافه ندارم"لوس"
یونگی:مثل ادمایی هستی که ماهیتابه زدن تو صورتشون سولا بریم"اخم"
سولا:بای بای مینا
مینا:نامرادا با ماشین عمم که نیومدین مال من بوده
یونا:یادم رفت مینا بیا ببر منو خونه"عصبی"
ته:یه سوال خانم مین شماکه اینقدر مهربونین و درستونم خوبه چرا به یه کشور دیگه نرفتین
یونا:چون مامان بابام دگو هستن"خنده"
جیمین:زارت "سرد-رفت"
ویو یونا
بعد از استخدام با مینا رفتم یه رستوران غذا خوردم و رفتن خونه و تخت خوابیدم صبح بیدار شدم و یه لباس پوشیدم و رفتم شرکت بعد از کارم ساعت ۷ شب رفتم سوپری خرید کنم که با یه پسری که انگار مست بود و سعی داشت دختری رو ببره روبهرو شدم بدون توجه رفتم برای وسایل خریدم و حساب کردم که فهمیدم اون زنده دیروزی داره با یه مردی کیس میره ازشون عکس گرفتم و ماسک زدم و رفتم پیششون
یونا:سلام میشه بپرسم نسبت شما چیه
کانگ سو:من شوهر چو مارا هستم
مارا:خب کارت"لوس"
یونا:جناب شوهر چو مارا حتما این شاخه گلو به خانومت بده
ادامه ویو
بعد وسایلمو برداشتم و رفتم بیرون و بسمت خونه رفتم وقتی رسیدم پلاستیک های روی وسایل هارو جمع کردم و یکم اونجا رو تمیز کردم و خوارکی رو توی یخچال چیدم و یه چیزی خوردم و رفتم خوابیدم و صبح دوباره رفتم شرکت که با اون پسره روبه رو شدم
یونا:سلام رئیس"تعظیم"
ته:برگات جیمین هرکس تو این شرکت کار میکنه از طریق پول باباسه و حتی احترام هم نمیزارن ولی ببین این دختر برعکس همس"ذوق"
جیمین:به یه ورم"سرد"
یونا:ببخشید جناب دوست رئیس شما با چو مارا رل بودین
جیمین:اسم اونو از کجا میدونی
یونا:دیشب تو یه سوپری دیدمش داشت با ینفر کیس میرفت وقتی رفتم نزدیک پرسیدم کی هم هستن پسره گفت که زن و شوهر هستن
ته:یونا تو برو سرکارت
یونا:چشم، الو سلام مامان....نه هیچی مثل همیشه سرکار.....منم دلم برات تنگ شده...حتما زودی میام قربونت بگردم باییییی"بغض"
ته:خانم مین"تعجب"
یونا:بله"خنده"
بادیگارد :خانم پارک نمیتونین برین داخل
م.ب.جیمین:
سولا:نکنه حالا که تو هستی اون هرزه هم هست
جیمین:هرزه خودتی "عصبی"
مینا:هویییییییی بفهم چی میگی "عصبی"
یونا:مینا باادب باش زشته"خنده"
مارا:ددی"لوس"
مینا و یونا و سولا:عوق"همزمان"
سولا:شماهم از اینجور ادما بدتون میاد
یونا:ببخشید خانم شما چند سالتونه "خنده"
مارا:۲۴ سالمه همسن ددیم هستم
یونا:معمولا اینجور افرادی به این سن یا تورو بخاطر پول میخوان یا متاهل هستن و یا هم بخاطر پول میخوانت و هم متاهل هستن"برگام"
مارا:نه من ددیم رو دوست دارم
یونا:ببخشید جناب من میتونم اینجا کار کنم یا نه چون خیلی کار دارم"خنده"
ته:اره بابا از فردا بیا
جیمین:این چی داره که مارا نداشت تهیونگ"اخم"
ته:سواد قیافه اخلاق وووو"خنده"
مارا:ته من قیافه ندارم"لوس"
یونگی:مثل ادمایی هستی که ماهیتابه زدن تو صورتشون سولا بریم"اخم"
سولا:بای بای مینا
مینا:نامرادا با ماشین عمم که نیومدین مال من بوده
یونا:یادم رفت مینا بیا ببر منو خونه"عصبی"
ته:یه سوال خانم مین شماکه اینقدر مهربونین و درستونم خوبه چرا به یه کشور دیگه نرفتین
یونا:چون مامان بابام دگو هستن"خنده"
جیمین:زارت "سرد-رفت"
ویو یونا
بعد از استخدام با مینا رفتم یه رستوران غذا خوردم و رفتن خونه و تخت خوابیدم صبح بیدار شدم و یه لباس پوشیدم و رفتم شرکت بعد از کارم ساعت ۷ شب رفتم سوپری خرید کنم که با یه پسری که انگار مست بود و سعی داشت دختری رو ببره روبهرو شدم بدون توجه رفتم برای وسایل خریدم و حساب کردم که فهمیدم اون زنده دیروزی داره با یه مردی کیس میره ازشون عکس گرفتم و ماسک زدم و رفتم پیششون
یونا:سلام میشه بپرسم نسبت شما چیه
کانگ سو:من شوهر چو مارا هستم
مارا:خب کارت"لوس"
یونا:جناب شوهر چو مارا حتما این شاخه گلو به خانومت بده
ادامه ویو
بعد وسایلمو برداشتم و رفتم بیرون و بسمت خونه رفتم وقتی رسیدم پلاستیک های روی وسایل هارو جمع کردم و یکم اونجا رو تمیز کردم و خوارکی رو توی یخچال چیدم و یه چیزی خوردم و رفتم خوابیدم و صبح دوباره رفتم شرکت که با اون پسره روبه رو شدم
یونا:سلام رئیس"تعظیم"
ته:برگات جیمین هرکس تو این شرکت کار میکنه از طریق پول باباسه و حتی احترام هم نمیزارن ولی ببین این دختر برعکس همس"ذوق"
جیمین:به یه ورم"سرد"
یونا:ببخشید جناب دوست رئیس شما با چو مارا رل بودین
جیمین:اسم اونو از کجا میدونی
یونا:دیشب تو یه سوپری دیدمش داشت با ینفر کیس میرفت وقتی رفتم نزدیک پرسیدم کی هم هستن پسره گفت که زن و شوهر هستن
ته:یونا تو برو سرکارت
یونا:چشم، الو سلام مامان....نه هیچی مثل همیشه سرکار.....منم دلم برات تنگ شده...حتما زودی میام قربونت بگردم باییییی"بغض"
ته:خانم مین"تعجب"
یونا:بله"خنده"
بادیگارد :خانم پارک نمیتونین برین داخل
م.ب.جیمین:
۵.۴k
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.