چند پارتی
چند پارتی
بیلیارد
پارت۳
ادمین ویو:
که این دختر پیشم نشسته باشه و تموم این عطرو بو کنم
تند تر راه رفت تا بلکه اون عطر از بین بره و هوشش برگرده سر جاش سوار ماشینش شد پسرا رفته بودن پس استارت زد و راه افتاد
ات:میخوای مخ بزنی یا مخ بزنی؟!
جیمین:من؟
ات:نه من!یه هفتس که اومدی اینجا و یه هفتس که باهام لاس میزنی لاسو!
جیمین:لاس چیه دیگ!شاید از روی قصد دیگه ایه
ات:گزینهی دو لاس زدن گزینهی سه لاس زدن
جیمین:گزینهی چهار...
نزدیک ات شد ات هم با اخم کمرشو به عقب خم کرد و ازش فاصله گرفت
جیمین:عشق!
اینقدر تعجب کرد و زیادی به عقب خم شد و نزدیک بود پاش لیز بخوره و بیوفته که جیمین دستاشو دورش حقله کرد و اونو سمت خودش کشید...
دستاشو مشت شده روی ترقوه برجسته و قوی جیمین گذاشت
جیمین:فکر نکن از این کسایی ام که قال میزارن اصلا همچین فکری نکن چون واقعن دوست دارم به معنی واقعی کلمه
ات نظری نداشت
جیمین:خب... جواب؟
ات:من...من...وقت میخوام!
جیمین:... باشه تا هروقت بخوای وقت داری!
دستاشو باز کرد و اتو با کلی تعجب به حال خودش گذاشت و بهش چشمکی زد
دام از اون پشت ریز ریز با جیهوپ میخندید
عاها! اینا باهم قرار میزارن در بین هفتهی اول جیهوپ با هزار شیفتگی از دام خواسته بود باهاش قرار بزاره عجیبه نه؟! این همه عشق!خودمم پشمام ریخته
دام برگشت سمت جیهوپ
دام:بیا برنامه بریزیم واسه عروسیشون
جیهوپ دستاشو دور سر دام گذاشت و دام اول به دستاش و بعد به خودش با تعجب نگاه کرد
جیهوپ:اول خودمون خانومی!
بیلیارد
پارت۳
ادمین ویو:
که این دختر پیشم نشسته باشه و تموم این عطرو بو کنم
تند تر راه رفت تا بلکه اون عطر از بین بره و هوشش برگرده سر جاش سوار ماشینش شد پسرا رفته بودن پس استارت زد و راه افتاد
ات:میخوای مخ بزنی یا مخ بزنی؟!
جیمین:من؟
ات:نه من!یه هفتس که اومدی اینجا و یه هفتس که باهام لاس میزنی لاسو!
جیمین:لاس چیه دیگ!شاید از روی قصد دیگه ایه
ات:گزینهی دو لاس زدن گزینهی سه لاس زدن
جیمین:گزینهی چهار...
نزدیک ات شد ات هم با اخم کمرشو به عقب خم کرد و ازش فاصله گرفت
جیمین:عشق!
اینقدر تعجب کرد و زیادی به عقب خم شد و نزدیک بود پاش لیز بخوره و بیوفته که جیمین دستاشو دورش حقله کرد و اونو سمت خودش کشید...
دستاشو مشت شده روی ترقوه برجسته و قوی جیمین گذاشت
جیمین:فکر نکن از این کسایی ام که قال میزارن اصلا همچین فکری نکن چون واقعن دوست دارم به معنی واقعی کلمه
ات نظری نداشت
جیمین:خب... جواب؟
ات:من...من...وقت میخوام!
جیمین:... باشه تا هروقت بخوای وقت داری!
دستاشو باز کرد و اتو با کلی تعجب به حال خودش گذاشت و بهش چشمکی زد
دام از اون پشت ریز ریز با جیهوپ میخندید
عاها! اینا باهم قرار میزارن در بین هفتهی اول جیهوپ با هزار شیفتگی از دام خواسته بود باهاش قرار بزاره عجیبه نه؟! این همه عشق!خودمم پشمام ریخته
دام برگشت سمت جیهوپ
دام:بیا برنامه بریزیم واسه عروسیشون
جیهوپ دستاشو دور سر دام گذاشت و دام اول به دستاش و بعد به خودش با تعجب نگاه کرد
جیهوپ:اول خودمون خانومی!
۲۹۷
۲۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.