*پارت دهم*
ویو ا.ت:
اروم اروم نزدیکم شد
+یاااا چته
چیزی نگفت و باز نزدیک تر شد
منم عقب عقب میرفتم ک بالاخر خوردم به در...
صورتشو آورد جلو و تا خواست ل**بامو ببوسه با کله زدم تو صورتش
_آخخخخخخخخ
+اخیییی دلم خنک شد ، مرتیکه مگه من اجازه دادم؟
دستشو گذاشته بود رو صورتش...
روی زانو هاش خم شده بود و ناله میکرد
رفتم سمتش
+یااا جانگ هوسوک...مردی؟
منم مثل خودش خم شدم و سعی کردم دستشو بردارم ولی کثافت مقاومت میکرد
+میگم دستتو بردار کله ک**یری
_داره خون میاد
+ک**ص نگو بابا...ببینمت
با بالا اوردن سرش و دیدن دماغ خونیش خیلی نگران شدم ولی بازم همون لبخند بیخیال همیشگمیو زدم
+عیب نداره دادا...خونه دیگه...باید بیاد و بره
خیلی یدفعه ای ل**باشو گذاشت رو ل**بام و یه بوسه سطحی روشون کاشت
با وجود اینکه خر ذوق شده بودم محکم کوبیدم تو کمرش
+همین الان واسه چی دماغت ضربه خورد؟
_حتی اگه دوباره بزنیم من بازم این کارو میکنم
دستمال کاغذی روی میزو برداشتم و بهش دادم اونم مشغول پاک کردن خون شد
+جانگ هوسوک*جدی*
_جانم بیبی؟
+بیبی عمته مرتیکه...
دوباره جدی شدم
+تو برادرمی هوسوک
_من برادر تو نیستم اینو تو اون مغز کوچیکت فرو کن بیبی
+جانگ هوسوک دارم جدی حرف میزنم
_منم دارم جدی حرف میزنم...من داداش تو نیستم
+هستی
_نیستم
+هستی
_نیستم
+هستی
_نیستم
+نیستی
زد زیر خند
_دیدی؟بالاخره خودتم اعتراف کردی
+یااااا خو یه لحظه قاطی کردم
اومد سمتم دستاشو دورم حلقه کرد
_چرا نمیفهمی ها؟من عاشقتم لنتی
+نباش هوسوک...این عشق اشتباهه
_اشتباه نیس
+چرا اشتباهه تو هیچوقت نباید عاشقت خواهرت میشدی داداشی
_گفتم داداشت نیستمممم*داد*
+خیله خب...خیله خب اروم باش ولی میدونی اگه کسی بفهمه چی میشه؟
_برام مهم نیس...من فقط تورو میخوام ا.ت
+ببین عزیزم حتی اگه منم قبول کنم مامان بابا نمیزارن
_مامان میدونه
+چ...چی؟
_مامان میدونه دوست دارم و به احتمال ۹۹ درصد به باباهم گفته
+ولی...
_فقط یه کلمه بهم بگو...میتونی منو به عنوان پارتنرت ببینی؟
+خب...
به چشمای مشتاقش خیره شدم
نمیدونستم حسی ک بهش دارم چیه
+نمیدونم...واقعا نمیدونم...بهم وقت بده تا بفهمم واقعا چه حسی دارم
_هوممم باشه
با همون دستمال رو دماغش خواست بره بیرون ک با حرفم وایساد
+لباساتم جمع کن...
_واسه چی؟
+قراره بریم گوانجو دیگه...شایدم زدیم تو دل جنگل
_کی بریم؟
+فردا خوبه دیگه نه؟
_اوهوم...
اروم اروم نزدیکم شد
+یاااا چته
چیزی نگفت و باز نزدیک تر شد
منم عقب عقب میرفتم ک بالاخر خوردم به در...
صورتشو آورد جلو و تا خواست ل**بامو ببوسه با کله زدم تو صورتش
_آخخخخخخخخ
+اخیییی دلم خنک شد ، مرتیکه مگه من اجازه دادم؟
دستشو گذاشته بود رو صورتش...
روی زانو هاش خم شده بود و ناله میکرد
رفتم سمتش
+یااا جانگ هوسوک...مردی؟
منم مثل خودش خم شدم و سعی کردم دستشو بردارم ولی کثافت مقاومت میکرد
+میگم دستتو بردار کله ک**یری
_داره خون میاد
+ک**ص نگو بابا...ببینمت
با بالا اوردن سرش و دیدن دماغ خونیش خیلی نگران شدم ولی بازم همون لبخند بیخیال همیشگمیو زدم
+عیب نداره دادا...خونه دیگه...باید بیاد و بره
خیلی یدفعه ای ل**باشو گذاشت رو ل**بام و یه بوسه سطحی روشون کاشت
با وجود اینکه خر ذوق شده بودم محکم کوبیدم تو کمرش
+همین الان واسه چی دماغت ضربه خورد؟
_حتی اگه دوباره بزنیم من بازم این کارو میکنم
دستمال کاغذی روی میزو برداشتم و بهش دادم اونم مشغول پاک کردن خون شد
+جانگ هوسوک*جدی*
_جانم بیبی؟
+بیبی عمته مرتیکه...
دوباره جدی شدم
+تو برادرمی هوسوک
_من برادر تو نیستم اینو تو اون مغز کوچیکت فرو کن بیبی
+جانگ هوسوک دارم جدی حرف میزنم
_منم دارم جدی حرف میزنم...من داداش تو نیستم
+هستی
_نیستم
+هستی
_نیستم
+هستی
_نیستم
+نیستی
زد زیر خند
_دیدی؟بالاخره خودتم اعتراف کردی
+یااااا خو یه لحظه قاطی کردم
اومد سمتم دستاشو دورم حلقه کرد
_چرا نمیفهمی ها؟من عاشقتم لنتی
+نباش هوسوک...این عشق اشتباهه
_اشتباه نیس
+چرا اشتباهه تو هیچوقت نباید عاشقت خواهرت میشدی داداشی
_گفتم داداشت نیستمممم*داد*
+خیله خب...خیله خب اروم باش ولی میدونی اگه کسی بفهمه چی میشه؟
_برام مهم نیس...من فقط تورو میخوام ا.ت
+ببین عزیزم حتی اگه منم قبول کنم مامان بابا نمیزارن
_مامان میدونه
+چ...چی؟
_مامان میدونه دوست دارم و به احتمال ۹۹ درصد به باباهم گفته
+ولی...
_فقط یه کلمه بهم بگو...میتونی منو به عنوان پارتنرت ببینی؟
+خب...
به چشمای مشتاقش خیره شدم
نمیدونستم حسی ک بهش دارم چیه
+نمیدونم...واقعا نمیدونم...بهم وقت بده تا بفهمم واقعا چه حسی دارم
_هوممم باشه
با همون دستمال رو دماغش خواست بره بیرون ک با حرفم وایساد
+لباساتم جمع کن...
_واسه چی؟
+قراره بریم گوانجو دیگه...شایدم زدیم تو دل جنگل
_کی بریم؟
+فردا خوبه دیگه نه؟
_اوهوم...
۳۵.۹k
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.