💜 عشق مریضی واگیر دار 🤍✨
💜 عشق مریضی واگیر دار 🤍✨
part 44🤍✨
(از زبان یونا)
داشتیم حرف میزدیم ک دیدم از اون طرف سر و صدا میاد بدون این ک برگردم گفتم
یونا:خب بچه ها کوک اومد
مینجی:تو ک پشتت بهشه چجوری فهمیدی
یونا: وعضیت مدرسمون جدیدن ی جوری شده ک از هرجا سرو صدا بیاد یعنی یکی از پسرا اومده
مانیا:وای راس میگه
کوک اومد
کوک:سلام دخترا
دخترا:سلام کوک
یونا:سلام عشقم (بغل کردن)
کوک:دیر ک نکردم ن
مانیا:یکم دیگه دیر تر میومدی باهات قهر میکرد
کوک:پس شانس آوردم
مینجی:اوهوم
یونا:خب دیگه بچه ها شب میبینمتون فعلااا
مانیا:یونا بهت زنگ میزنم
مینجی:خدافظ قشنگم
جیوو:باباییی
کوک دستمو گرفت رفتیم جای ماشین درو برام باز کرد نشستم خودشم اومد نشست(دختره خر مگه خودت نمیتونی درو باز کنی )
کوک:خببب عشقم برنامه چیه
یونا:خب کوکی اول بریم خونه لباسامو عوض کنم بعدم بریم پیش بچه ها
کوک:اوکی بریم
رفتیم یکم جلو تر اون بستنی فروشی معروفرو ک خیلی بستنیاش خوش مزس دیدم خیلی دلم خواست
یونا:کوکییی میشه بریم اونجا بستنی بخوریم لطفاً (کیوت)
کوک:اره عزیزم الان میریم
یونا:مرسیییی(ذوق سگییی)
رفتیم اونجا جلوی مغازه ماشینو پارک کردیم
کوک:بریم داخل بخوریم یا بگیرم بیارم
یونا: ن کوکی اینجوری دیر میشه بیار همینجا بخوریم
کوک:باشه پس برم بگیرم بیام
کوک رفت بستنی بگیره منم تو ماشین نشسته بودم با گوشیم ور میرفتم
محو گوشی بودم ک یکی زد ب شیشه
کوک بود پنجره رو دادم پایین و بستنیمو ازش گرفتم کوکم اومد نشست تو ماشین
کوک:خب بستنیتو بخور بریم
یونا:باش
داشتم بستنی میخوردم ک ی دفه
(از زبان کوک)
انقد با ذوق داشت بستنیو میخورد محوش شده بودم و اون اصلا متوجه نبود
همینجوری ک نگاش میکردم چشمم ب لباش افتاد دلم خواست ببوسمش اولش گفتم ن با اجازه ی خودش این کارو میکنم ولی بعد گفتم ن اجازه چیه اصن الان دیگه ما نامزدیم پس معطل نکردم و خم شدم و لبام و گذاشتم رو لباش ...
اولش تو شک بود چشماش باز بود و فقط نگاه میکرد یک دقیقه فقط داشت منو نگا میکرد و همکاری نمیکرد
لبامو از رو لباش برداشتم و گفتم
کوک:چرا همکاری نمیکنی کوچولو میخوای فقط واستی منو نگا کنی؟؟
ی نگاه ب چشام و لبام انداخت و سرشو انداخت پایین
وقتی خجالت میکشه خیلی کیوت میشه ننه دلم میخواد درسته قورتش بدممم
از چونش گرفتم و سرشو آوردم بالا
کوک:هنوز تموم نشده باید باهام همکاری کنی
بعدم لبامو گذاشتم رو لب هاش و شروع کردم ب مکیدن ک دیدم کم کم داره همراهیم میکنه
(از زبان یونا)
خیلی خجالت کشیدم تا خونه سعی میکردم حرف نزنم فقط جواب سوال هاشو میدادم رسیدیم دم در عمارت
کوک:خب رسیدیم تو برو آماده شو من تو حیاط منتظر میمونم
(پایان پارت حمایت یادتون نرههه)
part 44🤍✨
(از زبان یونا)
داشتیم حرف میزدیم ک دیدم از اون طرف سر و صدا میاد بدون این ک برگردم گفتم
یونا:خب بچه ها کوک اومد
مینجی:تو ک پشتت بهشه چجوری فهمیدی
یونا: وعضیت مدرسمون جدیدن ی جوری شده ک از هرجا سرو صدا بیاد یعنی یکی از پسرا اومده
مانیا:وای راس میگه
کوک اومد
کوک:سلام دخترا
دخترا:سلام کوک
یونا:سلام عشقم (بغل کردن)
کوک:دیر ک نکردم ن
مانیا:یکم دیگه دیر تر میومدی باهات قهر میکرد
کوک:پس شانس آوردم
مینجی:اوهوم
یونا:خب دیگه بچه ها شب میبینمتون فعلااا
مانیا:یونا بهت زنگ میزنم
مینجی:خدافظ قشنگم
جیوو:باباییی
کوک دستمو گرفت رفتیم جای ماشین درو برام باز کرد نشستم خودشم اومد نشست(دختره خر مگه خودت نمیتونی درو باز کنی )
کوک:خببب عشقم برنامه چیه
یونا:خب کوکی اول بریم خونه لباسامو عوض کنم بعدم بریم پیش بچه ها
کوک:اوکی بریم
رفتیم یکم جلو تر اون بستنی فروشی معروفرو ک خیلی بستنیاش خوش مزس دیدم خیلی دلم خواست
یونا:کوکییی میشه بریم اونجا بستنی بخوریم لطفاً (کیوت)
کوک:اره عزیزم الان میریم
یونا:مرسیییی(ذوق سگییی)
رفتیم اونجا جلوی مغازه ماشینو پارک کردیم
کوک:بریم داخل بخوریم یا بگیرم بیارم
یونا: ن کوکی اینجوری دیر میشه بیار همینجا بخوریم
کوک:باشه پس برم بگیرم بیام
کوک رفت بستنی بگیره منم تو ماشین نشسته بودم با گوشیم ور میرفتم
محو گوشی بودم ک یکی زد ب شیشه
کوک بود پنجره رو دادم پایین و بستنیمو ازش گرفتم کوکم اومد نشست تو ماشین
کوک:خب بستنیتو بخور بریم
یونا:باش
داشتم بستنی میخوردم ک ی دفه
(از زبان کوک)
انقد با ذوق داشت بستنیو میخورد محوش شده بودم و اون اصلا متوجه نبود
همینجوری ک نگاش میکردم چشمم ب لباش افتاد دلم خواست ببوسمش اولش گفتم ن با اجازه ی خودش این کارو میکنم ولی بعد گفتم ن اجازه چیه اصن الان دیگه ما نامزدیم پس معطل نکردم و خم شدم و لبام و گذاشتم رو لباش ...
اولش تو شک بود چشماش باز بود و فقط نگاه میکرد یک دقیقه فقط داشت منو نگا میکرد و همکاری نمیکرد
لبامو از رو لباش برداشتم و گفتم
کوک:چرا همکاری نمیکنی کوچولو میخوای فقط واستی منو نگا کنی؟؟
ی نگاه ب چشام و لبام انداخت و سرشو انداخت پایین
وقتی خجالت میکشه خیلی کیوت میشه ننه دلم میخواد درسته قورتش بدممم
از چونش گرفتم و سرشو آوردم بالا
کوک:هنوز تموم نشده باید باهام همکاری کنی
بعدم لبامو گذاشتم رو لب هاش و شروع کردم ب مکیدن ک دیدم کم کم داره همراهیم میکنه
(از زبان یونا)
خیلی خجالت کشیدم تا خونه سعی میکردم حرف نزنم فقط جواب سوال هاشو میدادم رسیدیم دم در عمارت
کوک:خب رسیدیم تو برو آماده شو من تو حیاط منتظر میمونم
(پایان پارت حمایت یادتون نرههه)
۹.۳k
۱۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.