فیک فن من فوق العادست

فیک فن من فوق العادست
پارت ۷
خب دوستان اونایی که اصماتشو تو دایرکت زدم میفهمید اگه نزدمم میفهمید مشکلی نیست
ویو ا.ت
یه جیغ فرا بنفش کشیدم که کوک درو باز کرد و یه قطره اشک از چشماش دراومد و...
ویو کوک
من خیلی دیر رسیدم اون عوضی کار خودشو کرد سریع رفتم و تهیونگو از روی ا.ت بلند کردم و شروع کردم به کتک زدنش که بیهوش شد چشمم به ا.ت خورد که حتی صداشم در نیومده بود و با دستاش پاهاشو قفل کرده بود و گریه میکرد دختره ی بیچاره سریع رفتم و لباسمو در اوردم و تنش کردم که
گفت:جونککوک(بغض)
کوک: بله
ا.ت: ببخشید
کوک: براچی؟
ا.ت: چون بهت اون حرفارو زدم و بهت اعتماد نکردم(بغض)
کوک: هی بیخیال دختر اشکالی نداره الان حالت خوبه؟
ا.ت: نه(گریهههههههههههههههه)
ا.ت ویو
کوک کتشو دراورد و تنم کرد کتش بلند بود تقریبا تا زانوهام بود منو براید استایل بغلم کرد و گذاشت تو ماشین هرلحظه قلبم تند تند میزد نمیدونم چرا(بدبخت عاشق شدیی)
منو برد خونه ی خودش اما دیگه نترسیدم چون بهش اعتماد داشتم
کوک: چیزی میخوری برات بیارم؟
ا.ت: ممنون فقط یکم اب لطفا
کوک: نیاز نیست اینطوری باهام حرف بزنی راحت باش(لبخند)
...
شرایط: ۱۲ لایک