سناریو
وقتی همزمان عاشقت میشن
پارت 23
ویوا. ت:
و از اونجایی که مادربزرگم گفت من زود تر بیام
چون عموم اینا آتلیه هستن مادربزرگم و عمه م آرایشگاه
هستن و ساعت 8 مهمونا میان تا اینا بیان ساعت 7میشه
یه ساعت نمیشه تالار همچی اوکی بشه
الان ساعت۵:۳۰بود باید با دوتا ماشین میرفتیم مامان قرار دیر تر بیاد
برای همین گفتم 4نفرتون باید بامن بیاد
جیمین؛: من میام
جونگ کوک: من میام
تهیونگ : منم
جیهوپ: منم میخوام بیام
خب دیگه چهار نفر جور شد راه اوفتادیم و با پاشنه بلند هم میتونم رانندگی کنم
جیمین: چطوری میتونی با پاشنه بلند رانندگی کنی
ا. ت: دیگه من با استعدادم
رسیدم به تالار( اسلاید دوم عکس تالار بود )
وتازه کار کنا شروع به کار کردن . از عصبانیت صورتم قرمز شد
الان شروع کردن. وای
اعضا به سالن مردنو بردم و نشستن گوشی داشتن نگاه میکردن
منم رفتم کمک کارکنا چون خیلی آرومن
اینطوری نمیشه . وقت داریم از دست میدم
الان ساعت 7:۳۰ هست، دیگه خسته شدم رفتم پیش اعضا
تهیونگ: قیافشو 😂
ا. ت: گریه الکی. ولم کن
بلخره عموم اومد رفتم پیشش سلام کردم و گفتم زنش کجاست گفت تو ماشینه
ا. ت: دیگه برم
جیمین و جونگ کوک و جیهوپ و تهیونگ: باشه
رفتم دم در سالن زنانه که مامان عمه م و مادربزرگمم اومدن اعضا بردم
مردنو خودم دوباره برگشتم زنونه
پسر عمه م گرفتم بغلم تا دیگه به من نگن اینکار کن اینکار نکن
اون یکی مادربزرگم و خاله م اومدن
و بلخره مهمون ها اومد و دیجی شروع کرد نیم ساعت بعد گفتن
داماد داره میاد هرکی میخواد شال بزاره .
قبل شام عروسی چیزه خواصی نداره و نداشت فقط یه طلا زنی داشتن
و بعد عروسی زن ومرد قاطی شدن
ومن از بس رقصیدم خسته شدم رفتم کنار اعضا نشستم
از قیافه هاشون معلوم بود نمی دونستن چطوری برقصن
نامجون: ایرانیا چه عروسی برپا میکنن
ا. ت:یعنی چی؟
نامجون: یعنی بزرگ. شیک.....
ا. ت: آها. شما چرا نمی جلو برقصین
تهیونگ: خیلی صداقانه بلد نیستیم
ا. ت: بیاین جلو یاد میگیرین
اعضا هم پاشدن و رفتن سعی کنن که برقصن
و کم بیش موفق شدن آهنگ عاشقانه زدن که زن شوهرا برقصن
من سینگل به گور با نویسنده داشتیم نگاه میکردیم( نویسنده: هعی زندگی )
و رقص چاقو شد من اولین نفر جلو بودم و دیگه بچه بودم کلاس رقص رفته بودم
و بلدم تعریف از خود نباشه تو جمع از همه بیشتر بلدم
و رفتم رقصیدم کلی شاباش گرفتم و جلو مامان بابام با پول ژست
گرفتم و اعضا اومدن پیشم
جیهوپ: باید به من رقصتو یاد بدی
نامجون: خیلی قشنگ بود
تهیونگ: اگه جیهوپ میخوای یاد بدی باید به ماهم یاد بدی
ا. ت: باشه
پارت 23
ویوا. ت:
و از اونجایی که مادربزرگم گفت من زود تر بیام
چون عموم اینا آتلیه هستن مادربزرگم و عمه م آرایشگاه
هستن و ساعت 8 مهمونا میان تا اینا بیان ساعت 7میشه
یه ساعت نمیشه تالار همچی اوکی بشه
الان ساعت۵:۳۰بود باید با دوتا ماشین میرفتیم مامان قرار دیر تر بیاد
برای همین گفتم 4نفرتون باید بامن بیاد
جیمین؛: من میام
جونگ کوک: من میام
تهیونگ : منم
جیهوپ: منم میخوام بیام
خب دیگه چهار نفر جور شد راه اوفتادیم و با پاشنه بلند هم میتونم رانندگی کنم
جیمین: چطوری میتونی با پاشنه بلند رانندگی کنی
ا. ت: دیگه من با استعدادم
رسیدم به تالار( اسلاید دوم عکس تالار بود )
وتازه کار کنا شروع به کار کردن . از عصبانیت صورتم قرمز شد
الان شروع کردن. وای
اعضا به سالن مردنو بردم و نشستن گوشی داشتن نگاه میکردن
منم رفتم کمک کارکنا چون خیلی آرومن
اینطوری نمیشه . وقت داریم از دست میدم
الان ساعت 7:۳۰ هست، دیگه خسته شدم رفتم پیش اعضا
تهیونگ: قیافشو 😂
ا. ت: گریه الکی. ولم کن
بلخره عموم اومد رفتم پیشش سلام کردم و گفتم زنش کجاست گفت تو ماشینه
ا. ت: دیگه برم
جیمین و جونگ کوک و جیهوپ و تهیونگ: باشه
رفتم دم در سالن زنانه که مامان عمه م و مادربزرگمم اومدن اعضا بردم
مردنو خودم دوباره برگشتم زنونه
پسر عمه م گرفتم بغلم تا دیگه به من نگن اینکار کن اینکار نکن
اون یکی مادربزرگم و خاله م اومدن
و بلخره مهمون ها اومد و دیجی شروع کرد نیم ساعت بعد گفتن
داماد داره میاد هرکی میخواد شال بزاره .
قبل شام عروسی چیزه خواصی نداره و نداشت فقط یه طلا زنی داشتن
و بعد عروسی زن ومرد قاطی شدن
ومن از بس رقصیدم خسته شدم رفتم کنار اعضا نشستم
از قیافه هاشون معلوم بود نمی دونستن چطوری برقصن
نامجون: ایرانیا چه عروسی برپا میکنن
ا. ت:یعنی چی؟
نامجون: یعنی بزرگ. شیک.....
ا. ت: آها. شما چرا نمی جلو برقصین
تهیونگ: خیلی صداقانه بلد نیستیم
ا. ت: بیاین جلو یاد میگیرین
اعضا هم پاشدن و رفتن سعی کنن که برقصن
و کم بیش موفق شدن آهنگ عاشقانه زدن که زن شوهرا برقصن
من سینگل به گور با نویسنده داشتیم نگاه میکردیم( نویسنده: هعی زندگی )
و رقص چاقو شد من اولین نفر جلو بودم و دیگه بچه بودم کلاس رقص رفته بودم
و بلدم تعریف از خود نباشه تو جمع از همه بیشتر بلدم
و رفتم رقصیدم کلی شاباش گرفتم و جلو مامان بابام با پول ژست
گرفتم و اعضا اومدن پیشم
جیهوپ: باید به من رقصتو یاد بدی
نامجون: خیلی قشنگ بود
تهیونگ: اگه جیهوپ میخوای یاد بدی باید به ماهم یاد بدی
ا. ت: باشه
۴.۸k
۳۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.