فراموشت نمیکنم!3. P.7
☆فصل۳ پارت ۷☆
کسی نبود جز کارلوس
ک[کارلوس]: بارون ریخته اینجوری شده یا مثل بارون اشک ریختی؟
+اینجا چی میکنی؟
ک: اومدم ببینمت
+که چی کنی؟ نمیخوای برا عروسیت حاضر شی؟ زیادی مزاحمم میشی جدیدا
ک: تلفنی دوس نداشتم پس حضوری اومدم ببینمت
+پس زود بگو
ک: ببینم حالت خوبه؟
+به تو مربوط نیست(داد)
خواستم از کنارش رد شم که دستمو گرفت
ک: او او هنوزم عصبی
+ولم کن دیوونعههههه
ک: اما تو هنوز نذاشتی حرف بزنم
+نمیخوام حرف بزنی برو گمشو
انقد تقلا و گریه کرد که خسته شدم..
ک: هنوزم ضعیفی
خواستم اخرین زورمو بزنم
+تههههیووووووونگگگگگگ(جیغغغغغ)
[ویو تهیونگ]
رفته بودم یه دوش بگیرم ۵ مینم نشد نمیدونم چم بود یه حال عجیبی داشتم که ا.ت با جیغ بسیار رسا صدام کرد*فک کنم کامل فهمیدین چجوری🤣*
دویدم رفتم بیرون دیدم کارلوس ا.ت رو گرفته... خون جلو چشمامو گرفتو تا هرجایی که تونستم کارلوسو کتک زدم بعدش رفتم سراغ ا.ت که با بیحال ترین حالت ممکن غش کرد تو بغلم... براید بغلش کردم بردمش خونه... زیر بارون خیس اب شده بود لباساشو عوض کردم دستمو گذاشتم رو پیشونیش دیدم تب داره... دستمال خیس کردم اوردم گذاشتم رو پیشونیش که اروم چشماشو باز کرد...
_ا.ت
+هوم^بیحال^
_جاییت درد نمیکنه؟
+نه^بیحال^
_......^پوکر فیس^
سرشو برگردون به سمتم...
+چیه؟
اروم خوابیدم کنارش...
[ویو ا.ت]
خب بدم میاد وقتی جواب سوالشو خودش میدونه باز ازم بپرسه
+ببخشید
_نمیبخشم
+چیکار کنم؟
دستاشو به معنی بغل باز کرد... قل خوردم رفتم تو بغلش که خندید
+چرا میخندی؟...اخ^بیحال^
_ها؟...هیچی.... پس گفتی جاییت درد نمیکنه
تا خواست حرف بزنه رفتم تو بغلش زیر پتو که شروع کرد ماساژ دادن کمرم که نفهمیدم کی خوابم برد...
صبح با صدای تهیونگ بیدار شدم که داشت صدام میکرد...
_خوابالو چقد میخابی
+من خوابالو نیستم^خواب الود^
_خوابالوام نباشی الان خوابی
+مگه ساعت چنده؟
_۱۰
سیخ نشستم رو تخت
+چییییییییی؟
_😂
+چرا شرکت نیستی پس؟^متعجب^
_چون...
شرط:
۸ لایک
۱۰ کامنت
ببخشید بابت تاخیر🙂
کسی نبود جز کارلوس
ک[کارلوس]: بارون ریخته اینجوری شده یا مثل بارون اشک ریختی؟
+اینجا چی میکنی؟
ک: اومدم ببینمت
+که چی کنی؟ نمیخوای برا عروسیت حاضر شی؟ زیادی مزاحمم میشی جدیدا
ک: تلفنی دوس نداشتم پس حضوری اومدم ببینمت
+پس زود بگو
ک: ببینم حالت خوبه؟
+به تو مربوط نیست(داد)
خواستم از کنارش رد شم که دستمو گرفت
ک: او او هنوزم عصبی
+ولم کن دیوونعههههه
ک: اما تو هنوز نذاشتی حرف بزنم
+نمیخوام حرف بزنی برو گمشو
انقد تقلا و گریه کرد که خسته شدم..
ک: هنوزم ضعیفی
خواستم اخرین زورمو بزنم
+تههههیووووووونگگگگگگ(جیغغغغغ)
[ویو تهیونگ]
رفته بودم یه دوش بگیرم ۵ مینم نشد نمیدونم چم بود یه حال عجیبی داشتم که ا.ت با جیغ بسیار رسا صدام کرد*فک کنم کامل فهمیدین چجوری🤣*
دویدم رفتم بیرون دیدم کارلوس ا.ت رو گرفته... خون جلو چشمامو گرفتو تا هرجایی که تونستم کارلوسو کتک زدم بعدش رفتم سراغ ا.ت که با بیحال ترین حالت ممکن غش کرد تو بغلم... براید بغلش کردم بردمش خونه... زیر بارون خیس اب شده بود لباساشو عوض کردم دستمو گذاشتم رو پیشونیش دیدم تب داره... دستمال خیس کردم اوردم گذاشتم رو پیشونیش که اروم چشماشو باز کرد...
_ا.ت
+هوم^بیحال^
_جاییت درد نمیکنه؟
+نه^بیحال^
_......^پوکر فیس^
سرشو برگردون به سمتم...
+چیه؟
اروم خوابیدم کنارش...
[ویو ا.ت]
خب بدم میاد وقتی جواب سوالشو خودش میدونه باز ازم بپرسه
+ببخشید
_نمیبخشم
+چیکار کنم؟
دستاشو به معنی بغل باز کرد... قل خوردم رفتم تو بغلش که خندید
+چرا میخندی؟...اخ^بیحال^
_ها؟...هیچی.... پس گفتی جاییت درد نمیکنه
تا خواست حرف بزنه رفتم تو بغلش زیر پتو که شروع کرد ماساژ دادن کمرم که نفهمیدم کی خوابم برد...
صبح با صدای تهیونگ بیدار شدم که داشت صدام میکرد...
_خوابالو چقد میخابی
+من خوابالو نیستم^خواب الود^
_خوابالوام نباشی الان خوابی
+مگه ساعت چنده؟
_۱۰
سیخ نشستم رو تخت
+چییییییییی؟
_😂
+چرا شرکت نیستی پس؟^متعجب^
_چون...
شرط:
۸ لایک
۱۰ کامنت
ببخشید بابت تاخیر🙂
۵.۳k
۲۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.