black flower(p,123)

black flower(p,123)

کیونگسو یه فن بوی دو آتیشه بود پستر ایدلش رو به دیوار اتاقش چسوبونده بود و تمام آلبوماش رو داشت.

جز جونگین کسی از این موضوع خبر نداشت...

کیونگسو : دیگه.... دیگه باهاش دوست نیستم.

کیونگسو گفت سرش رو پایین انداخت و لباش رو تو دهنش جمع کرد.

این یه اتفاق نادر بود که جونگین هر چند سال یه بار اگه شانس می آورد میتونست شاهدش باشه دوست پسر همیشه جدی و اخموش کیوت و خوردنی شده بود و این تو نوع خودش خیلی هات بود.

فکرش رو که داشت پیش روی میکرد رو سریع منحرف کرد.

نه حالا وقتش نبود مشکلات کیونگسو مهم تر بود.

سعی کرد حرفی بزنه...

جونگین: چرا؟ شما که از دبیرستان هم رو میشناختید و رابطه ی خوبی هم داشتید.

کیونگسو: دوست نیستیم دیگه.... اهمیتی نداره.....

کیونگسو با صدای ضعیفی گفت و دوباره سراغ کتابش برگشت.

درسته تهیونگ یکم مغرور و خودشیفته بود. همه رو پایینتر از خودش میدید و با نمره هاش فخر فروشی میکرد و هوشش رو به رخ بقیه میکشید اما برای کیونگسو دوست خوبی بود، دوستی که حتی براش تکالیفش رو هم انجام می داد.

می دونست داره از تهیونگ سواستفاده میکنه اما خودخواه تر از این بود که این کارش رو پایان بده..

برخلاف تهیونگ کیونگسو دوست خوبی نبود مسخره ش می کرد و پشت سرش حرف می زد.

بزرگترین دلیلش هم حسادت بود.

تهیونگ تو همه چیز خوب بود اما کیونگسو هر چقدرم تلاش می کرد نمی تونست مثل اون عالی باشه یا شایدم می تونست اما اعتماد به نفسش رو نداشت.
دیدگاه ها (۱)

black flower(p,124)

black flower(p,125)

black flower(p,122)

black flower(p,310)

black flower(p,309)

black flower(p,238)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط