part:⁶³
part:⁶³
________________________________☆
یونا: لطفا کار مهمی باهاش دارم
خدمتکار: باشه ... فقط نگی من آدرسو دادم
یونا: باشه ممنون
خدمتکار یه قلم کاغذ برداشت آدرس رو نوشت و دادش به یوتا
ینا: ممنون خدافظ
یونا و جونگکوک رفتن سمت ماشین سوار شدن و رفتن سمت آدرس بعد چندمین رسیدن یجلوی یه خونهی آنتیک
یونا: خب نقشه چیه
جونگکوک: صبر میکنیم تا تهیونگ با بچه بیا. بیرون بعد تعقیبش میکنیم تا به یه جای خلوت برسن بعد بچه رو میدزدیم
یونا: خب تا کی باید صبر کنیم
جونگکوک: تا هر وقت بیان بیرون
یونا: اومدو تا صبح نیومدن باید چیکار کنیم
جونگکوک: حالا یه کاری میکنیم
(۸شب)
یونا" همینطور تو ماشین منتظر بودیم... تا اینکه در باز شد و یه خانم اومد بیرون
جونگکوک: اون دیگه کیه
یونا: هاها رین .. هارین اینجا چیکار میکنیه
جونگکوک: هارین کیه
یونا: خواهر ناتنیمه
جونگکوک: خب تو خونه ی تهیونگ چیکار میکنه
یونا: حتما زنشه دیگه از اولم نقشه داشت تهیونگ رو از چنگم در بیاره
جونگکوک: خیلی خب سرتو بیار پایین نبینمت
یونا: ... زفت
جونگکوک: آره
یونا:میگم فک نکنم امشب تهیونگ بیاد بریم هتل خسته شدم
جونگکوک: واقعا بریم؟
یونا: آره
جونگکوک: باش
جونگکوک و یونا رفت سمت هتل بعد چندمین. رسیدن و رفتن تو اتاقشون
(صبح)
یونا" پاشدم رفتم سمت wc کارای لازم انجام دادم آرایش کردم و جونگکوک رو بیدا کردم
بوتا: پاشو باز باید برم تعقیب و گریز
جونگکوک پاشد لباساشو پوشید رفتن سمت خونه تهیونگ و رسیدن ... نیم ساعت بعد تهیونگ اومد بیرون
یونا: تهیونگ تهیونگ
جونگکوک: کو کجا .... سرتو بیار پایین
_________________^_^_________________
ادامه دارد...🍷
________________________________☆
یونا: لطفا کار مهمی باهاش دارم
خدمتکار: باشه ... فقط نگی من آدرسو دادم
یونا: باشه ممنون
خدمتکار یه قلم کاغذ برداشت آدرس رو نوشت و دادش به یوتا
ینا: ممنون خدافظ
یونا و جونگکوک رفتن سمت ماشین سوار شدن و رفتن سمت آدرس بعد چندمین رسیدن یجلوی یه خونهی آنتیک
یونا: خب نقشه چیه
جونگکوک: صبر میکنیم تا تهیونگ با بچه بیا. بیرون بعد تعقیبش میکنیم تا به یه جای خلوت برسن بعد بچه رو میدزدیم
یونا: خب تا کی باید صبر کنیم
جونگکوک: تا هر وقت بیان بیرون
یونا: اومدو تا صبح نیومدن باید چیکار کنیم
جونگکوک: حالا یه کاری میکنیم
(۸شب)
یونا" همینطور تو ماشین منتظر بودیم... تا اینکه در باز شد و یه خانم اومد بیرون
جونگکوک: اون دیگه کیه
یونا: هاها رین .. هارین اینجا چیکار میکنیه
جونگکوک: هارین کیه
یونا: خواهر ناتنیمه
جونگکوک: خب تو خونه ی تهیونگ چیکار میکنه
یونا: حتما زنشه دیگه از اولم نقشه داشت تهیونگ رو از چنگم در بیاره
جونگکوک: خیلی خب سرتو بیار پایین نبینمت
یونا: ... زفت
جونگکوک: آره
یونا:میگم فک نکنم امشب تهیونگ بیاد بریم هتل خسته شدم
جونگکوک: واقعا بریم؟
یونا: آره
جونگکوک: باش
جونگکوک و یونا رفت سمت هتل بعد چندمین. رسیدن و رفتن تو اتاقشون
(صبح)
یونا" پاشدم رفتم سمت wc کارای لازم انجام دادم آرایش کردم و جونگکوک رو بیدا کردم
بوتا: پاشو باز باید برم تعقیب و گریز
جونگکوک پاشد لباساشو پوشید رفتن سمت خونه تهیونگ و رسیدن ... نیم ساعت بعد تهیونگ اومد بیرون
یونا: تهیونگ تهیونگ
جونگکوک: کو کجا .... سرتو بیار پایین
_________________^_^_________________
ادامه دارد...🍷
۶.۲k
۲۸ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.