𝐏𝐀𝐑𝐓 ⁴
عمیق مثل دریا ( ᎠᎬᎬᏢ ᏞᏆᏦᎬ ͲᎻᎬ ՏᎬᎪ )𝐏𝐀𝐑𝐓 ⁴
از زبان هیونا: شب رفتم به هاری سر بزنم تو تب داشت میسوخت میخواستم برم سمت آشپزخونه و آب بیارم همه جا تاریک بود یدفعه خوردم به دیوار نفس های داغ میخورد به گردنم یه نفر دم گوشم گفت: بیبی گرل مایلی امشب با من باشی. یه جیغ بلندی زدم همه جا روشن شد یونگی اومد . (یونگی با این علامت &) & چی شده . اشاره کردم به اون پسر انداختش رو زمین روش نشست & هی تو اومدی اینجا کار کنی یا تجاوز ( با داد )
از زبان هاری:
صدای جیغ هیونا اومد بدنم جون نداشت به زور تونستم رفتم سمتش + هیونا چی شده
از زبان هیونا:
هاری بود سفید سفید بود تو راه داشت میومد پیشم که نزدیک بود بخوره زمین اما هوسوک گرفتش _ این چشه ( با داد ) ¥ ق..ربان اون مریضه & چه مریضیه + ا...ون & درست حرف بزن ¥ اون وقتی که زخم هاش عمیق باشه تب میکنه اونم شدید باید دارو بخوره و حمام آب سرد بره اگه اینکار ها رو نکنه تنفسیش کم میشه و حرکات قلبش کند میشه اما داروش رو ندارم _ یونگی به کوک بگو بره زودی دارو رو بگیره . دارو رو بهش گفتم چیه . هوسوک هاری رو بغل کرد همراهشون رفتم بردش اتاق هاری دارو رو کوک بهم داد ¥ میشه بهم کمک کنین بهش بدم . هوسوک هاری رو گذاشت رو شونه اش قرص رو دادم و خوابوندمش & اسم بیماری چیه + نمی دونم از تو دبیرستان اینطوری شد باید هم کار میکرد تا پول قرصشو در بیاره چون تو پرورشگاه میگفتن بیماریش براشون مهم نیست و..... با سرفه هاری حرفمو ادامه ندادم پشت سر هم سرفه میکردم آب بهش دادم اونا رفتن بعد از اینکه مطمئن شدم اومدم بیرون و خوابیدم
از زبان هاری:
ازخواب بلند شدم دستمو گذاشتم رو پیشونیم تب دیگه نداشتم یاد اتفاق دیشب افتادم سریع رفتم پیش هیونا + هیونا هیونا حالت خوبه ¥ خوبم تو خوبی + خدا روشکر خوبم دیشب ¥ تمومشد دارن مجازاتش میکنن اما من راضینیستم( خب حالا مثلا داست بهش تجاوز میکرد) + کیو ¥ پسر دیشبی میخواست تجاوز کنه یونگی داره تنبیه اش میکنه +کجان. راه رو بهمنشون داد + دست نگه دارید & بله + ولش کنین مست بوده و نمی دونسته چیکار میکنه بعد هم هیونا میگه بخشیدش & من نبخشیدم اون اینکار رو کرده تنبیهش شلاق در حد مرگه ¥ چی + ولش کنین جوونه خامه & هیونا فکر میکنم تو نباید تو مسائلی که به تو مربوط نیست دخالت کنی بیاید ببریدشون. بادیگارد ها ما رو بردن بیرون هیونا رو صدا زدن اون رفت منم همینطور ناراحت و تو فکر بودم تا خوردم به چیز نرمی ( اوه مای گاش) نگاهمون دادم بالا هوسوک بود + ببخشید ببخشید از کنارش رد شدم....
از زبان هیونا: شب رفتم به هاری سر بزنم تو تب داشت میسوخت میخواستم برم سمت آشپزخونه و آب بیارم همه جا تاریک بود یدفعه خوردم به دیوار نفس های داغ میخورد به گردنم یه نفر دم گوشم گفت: بیبی گرل مایلی امشب با من باشی. یه جیغ بلندی زدم همه جا روشن شد یونگی اومد . (یونگی با این علامت &) & چی شده . اشاره کردم به اون پسر انداختش رو زمین روش نشست & هی تو اومدی اینجا کار کنی یا تجاوز ( با داد )
از زبان هاری:
صدای جیغ هیونا اومد بدنم جون نداشت به زور تونستم رفتم سمتش + هیونا چی شده
از زبان هیونا:
هاری بود سفید سفید بود تو راه داشت میومد پیشم که نزدیک بود بخوره زمین اما هوسوک گرفتش _ این چشه ( با داد ) ¥ ق..ربان اون مریضه & چه مریضیه + ا...ون & درست حرف بزن ¥ اون وقتی که زخم هاش عمیق باشه تب میکنه اونم شدید باید دارو بخوره و حمام آب سرد بره اگه اینکار ها رو نکنه تنفسیش کم میشه و حرکات قلبش کند میشه اما داروش رو ندارم _ یونگی به کوک بگو بره زودی دارو رو بگیره . دارو رو بهش گفتم چیه . هوسوک هاری رو بغل کرد همراهشون رفتم بردش اتاق هاری دارو رو کوک بهم داد ¥ میشه بهم کمک کنین بهش بدم . هوسوک هاری رو گذاشت رو شونه اش قرص رو دادم و خوابوندمش & اسم بیماری چیه + نمی دونم از تو دبیرستان اینطوری شد باید هم کار میکرد تا پول قرصشو در بیاره چون تو پرورشگاه میگفتن بیماریش براشون مهم نیست و..... با سرفه هاری حرفمو ادامه ندادم پشت سر هم سرفه میکردم آب بهش دادم اونا رفتن بعد از اینکه مطمئن شدم اومدم بیرون و خوابیدم
از زبان هاری:
ازخواب بلند شدم دستمو گذاشتم رو پیشونیم تب دیگه نداشتم یاد اتفاق دیشب افتادم سریع رفتم پیش هیونا + هیونا هیونا حالت خوبه ¥ خوبم تو خوبی + خدا روشکر خوبم دیشب ¥ تمومشد دارن مجازاتش میکنن اما من راضینیستم( خب حالا مثلا داست بهش تجاوز میکرد) + کیو ¥ پسر دیشبی میخواست تجاوز کنه یونگی داره تنبیه اش میکنه +کجان. راه رو بهمنشون داد + دست نگه دارید & بله + ولش کنین مست بوده و نمی دونسته چیکار میکنه بعد هم هیونا میگه بخشیدش & من نبخشیدم اون اینکار رو کرده تنبیهش شلاق در حد مرگه ¥ چی + ولش کنین جوونه خامه & هیونا فکر میکنم تو نباید تو مسائلی که به تو مربوط نیست دخالت کنی بیاید ببریدشون. بادیگارد ها ما رو بردن بیرون هیونا رو صدا زدن اون رفت منم همینطور ناراحت و تو فکر بودم تا خوردم به چیز نرمی ( اوه مای گاش) نگاهمون دادم بالا هوسوک بود + ببخشید ببخشید از کنارش رد شدم....
۵۸.۹k
۲۵ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.