پارت ۸۳
خودشو تکون و با نگرانی گفت: جیمی شین نوا خوبین؟
جیمی نفس نفس میزد و دستاش میلرزید؛ شین رو که از ترس میلرزید رو بلند کرد و سرشو به معنای مثبت تکون داد.
-نوا! حالت خوبه؟
نوا با اشک و ترس از زمین بلند شد و بلند گفت: اصلا برات مهمه؟
و بعد با قدم های بلند و محکم به طرف بیشه راه دویید؛
جیمی سریع راه افتاد و گفت: هنوز اینجا امن نیست عجله کنید!
هرسه به طرف بیشه راه دوییدن؛ ایان سردرگم بود؛ به نوا حق میداد اگر اون مجبورشون نکرده بود جلوتر از سالن برن شاید مرگ رو جلو چشماشون نمیدیدن ؛ همینطور که میدویید احساس گرمای عجیبی پشت شونش کرد؛ برگشت و زخم بزرگی که خون ازش میریخت رو دقیقا پشت شونش دید؛ لباشو از درد رو هم فشار داد ولی چیزی نگفت؛ الان وقتش نبود ....
*******
شین پانسمان زخم جیمی رو تموم کرد؛
جیمی خندید و گفت: مرسی پرستار.
شین نگاه تندی بهش رد و بدل کرد و آخرین دور هم بست؛
ایان نگاهی به ساعت کرد و گفت: باید الان برید خوابگاه دختران تا قبل از اینکه مدیر....
یه دفعه در اتاق باز شد و کاراگاه آلتر و استاد لوعیس ظااهر شدن؛
جیمی نفس نفس میزد و دستاش میلرزید؛ شین رو که از ترس میلرزید رو بلند کرد و سرشو به معنای مثبت تکون داد.
-نوا! حالت خوبه؟
نوا با اشک و ترس از زمین بلند شد و بلند گفت: اصلا برات مهمه؟
و بعد با قدم های بلند و محکم به طرف بیشه راه دویید؛
جیمی سریع راه افتاد و گفت: هنوز اینجا امن نیست عجله کنید!
هرسه به طرف بیشه راه دوییدن؛ ایان سردرگم بود؛ به نوا حق میداد اگر اون مجبورشون نکرده بود جلوتر از سالن برن شاید مرگ رو جلو چشماشون نمیدیدن ؛ همینطور که میدویید احساس گرمای عجیبی پشت شونش کرد؛ برگشت و زخم بزرگی که خون ازش میریخت رو دقیقا پشت شونش دید؛ لباشو از درد رو هم فشار داد ولی چیزی نگفت؛ الان وقتش نبود ....
*******
شین پانسمان زخم جیمی رو تموم کرد؛
جیمی خندید و گفت: مرسی پرستار.
شین نگاه تندی بهش رد و بدل کرد و آخرین دور هم بست؛
ایان نگاهی به ساعت کرد و گفت: باید الان برید خوابگاه دختران تا قبل از اینکه مدیر....
یه دفعه در اتاق باز شد و کاراگاه آلتر و استاد لوعیس ظااهر شدن؛
۱.۲k
۱۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.