یک شب بدون اشنایی
یک شب بدون اشنایی
p3
ویو کوک
به بادیگاردا اشاره کرد*
کوک: ببریدش
ا. ت چی میگی یعنی چیییی(استرس؛ داد)
کوک: باید میفهمیدی بل بل زبونی چه عاقبتی برات داره کوچولو
ا. ت: بگو ولم کنن قول میدم دیگه تکرار نکنم
کوک: نوچ
ا. ت: بگو ولم کنن جبران میکنم واستت تروخدا "گریه"
کوک: ولش کنید
خب حالا بیا با من
ا. ت: کجا داری منو میبری؟
کوک: مگه نگفتی میخوای جبران کنی واسم؟
ا. ت: ا... اره...
کوک: رو تخت منتظرم
بزارید فک کنم میزارم بخداااا
p3
ویو کوک
به بادیگاردا اشاره کرد*
کوک: ببریدش
ا. ت چی میگی یعنی چیییی(استرس؛ داد)
کوک: باید میفهمیدی بل بل زبونی چه عاقبتی برات داره کوچولو
ا. ت: بگو ولم کنن قول میدم دیگه تکرار نکنم
کوک: نوچ
ا. ت: بگو ولم کنن جبران میکنم واستت تروخدا "گریه"
کوک: ولش کنید
خب حالا بیا با من
ا. ت: کجا داری منو میبری؟
کوک: مگه نگفتی میخوای جبران کنی واسم؟
ا. ت: ا... اره...
کوک: رو تخت منتظرم
بزارید فک کنم میزارم بخداااا
۱.۶k
۱۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.