عشق از نو “پارت”(9)
ویو تهیونگ
وقتی پسرا اومدن خودمو زدم به خواب که پسرا شروع کردن حرف زدن کوک گفت از یه دختر خوشم میاد تمام ذهنم رفت پیش هانا چون اوایل مدرسه خیلی میچسبید به کوک گفتم شاید کوک هم ازش خوشش اومده همچنان گریه میکردم پسرا خوابیده بودن نتونستم تحمل کنم آروم از تخت اومدم پایین نگا کردم کوکی زیر لب یچیزی گفتم و رفتم بیرون از واگون و رفتم تو جنگل کنار دریا نشستم فکر کردن
ویو کوک
داشتم به گریه های ته گوش میدادم و خودمو سرزنش میکردم حس کردم ته ته بلند شد خودمو زدم به خواب اومد پایین وایساد جلوم آروم یچیزی گفت و رفت
+این چه حرفی بود
بلند شدم رفتم دنبالش نشست کنار دریا سرشو کج کرد آروم رفتم پشت سرش وایسادم شروع کرد گریه کردن دلم میخواست بغلش کنم ازش معذرت خواهی کنم
ویو تهیونگ
نشستم جلو دریا اروم نگا میکردم به آرامش دریا بغضم و شکستم نشستم گریه کردن پشت سرم صدا اومد اهمیتی ندادم به گریه کردن ادامه دادم صدا پشتم نزدیک تر میشد فهمیدم ینفره یهو نشست پشتم برگشتم نگاش کردم کوک بود تا خواستم حرف بزنم لباشو گذاشت رو لبام با تعجب نگاش میکردم چشماشو بسته بود و لبام و میبوسید لب پایینم و و گاز گرفت که همراهی کنم ولی اهمیت ندادم با تعجب ازش جدا شدم از سر جام بلند شدم
_چ…چی..چیکا….چیکار….م…می…میک…میکنی
+دارم میبوسمت
_خودم میدونم میگم چرا داری منو میبوسی
+قراره زیرم جون بدی اینکه چیزی نیست
_چ…چی
دستم و گرفت که پام لیز خورد رو شنای ساحل افتادم روش لبام خورد به لباش چشماشو بست عاشقانه لبامو میبوسید بلند شدم هلش دادم با داد بهش گفتم
_چیکار میکنی
+دارم دوس پسرمو میبوسم
_بلههههه(با داد و تعجب)
اومد نزدیکم کمرمو گرفت منو چسبوند به خودش خمار لاله گوشم و لیس زد و گفت
+دارم دوس پسرمو میبوسم
_ولم کن
+اگه نکنم
_تو منو دوس نداری
+از کجا میدونی
_ولم کردی گفتی یکی دیگرو دوس داری وقتی حالم بد بود رفتی پیش یکی دیگه بهت گفتم دروغ میگی فهمیدی میدونم
+م…من….ته…من…
_تو چی ها میدونم دوسم نداری ولم کن
ویو کوک
با خودم گفتم دیگه بسه میدونم دوسم داره چرا هم خودمو هم اونو اذیت میکنم نشستم پشتش کمرشو گرفتم برگشت لبامو گذاشتم رو لباش…(بقیه و خودتون میدونین دیگه ولم کنین😂)
+م…من…ته…من
_تو چی ها میدونم دوسم نداری ولم کن
خواست بره دستشو گرفتم که عصبی شد
_میگم ولم کن کوک تو که منو دوس نداری
+ته من داشتم امتحانت میکردم
_چی…چیکار…میکردی
ادامش اسلاید بعدی …
وقتی پسرا اومدن خودمو زدم به خواب که پسرا شروع کردن حرف زدن کوک گفت از یه دختر خوشم میاد تمام ذهنم رفت پیش هانا چون اوایل مدرسه خیلی میچسبید به کوک گفتم شاید کوک هم ازش خوشش اومده همچنان گریه میکردم پسرا خوابیده بودن نتونستم تحمل کنم آروم از تخت اومدم پایین نگا کردم کوکی زیر لب یچیزی گفتم و رفتم بیرون از واگون و رفتم تو جنگل کنار دریا نشستم فکر کردن
ویو کوک
داشتم به گریه های ته گوش میدادم و خودمو سرزنش میکردم حس کردم ته ته بلند شد خودمو زدم به خواب اومد پایین وایساد جلوم آروم یچیزی گفت و رفت
+این چه حرفی بود
بلند شدم رفتم دنبالش نشست کنار دریا سرشو کج کرد آروم رفتم پشت سرش وایسادم شروع کرد گریه کردن دلم میخواست بغلش کنم ازش معذرت خواهی کنم
ویو تهیونگ
نشستم جلو دریا اروم نگا میکردم به آرامش دریا بغضم و شکستم نشستم گریه کردن پشت سرم صدا اومد اهمیتی ندادم به گریه کردن ادامه دادم صدا پشتم نزدیک تر میشد فهمیدم ینفره یهو نشست پشتم برگشتم نگاش کردم کوک بود تا خواستم حرف بزنم لباشو گذاشت رو لبام با تعجب نگاش میکردم چشماشو بسته بود و لبام و میبوسید لب پایینم و و گاز گرفت که همراهی کنم ولی اهمیت ندادم با تعجب ازش جدا شدم از سر جام بلند شدم
_چ…چی..چیکا….چیکار….م…می…میک…میکنی
+دارم میبوسمت
_خودم میدونم میگم چرا داری منو میبوسی
+قراره زیرم جون بدی اینکه چیزی نیست
_چ…چی
دستم و گرفت که پام لیز خورد رو شنای ساحل افتادم روش لبام خورد به لباش چشماشو بست عاشقانه لبامو میبوسید بلند شدم هلش دادم با داد بهش گفتم
_چیکار میکنی
+دارم دوس پسرمو میبوسم
_بلههههه(با داد و تعجب)
اومد نزدیکم کمرمو گرفت منو چسبوند به خودش خمار لاله گوشم و لیس زد و گفت
+دارم دوس پسرمو میبوسم
_ولم کن
+اگه نکنم
_تو منو دوس نداری
+از کجا میدونی
_ولم کردی گفتی یکی دیگرو دوس داری وقتی حالم بد بود رفتی پیش یکی دیگه بهت گفتم دروغ میگی فهمیدی میدونم
+م…من….ته…من…
_تو چی ها میدونم دوسم نداری ولم کن
ویو کوک
با خودم گفتم دیگه بسه میدونم دوسم داره چرا هم خودمو هم اونو اذیت میکنم نشستم پشتش کمرشو گرفتم برگشت لبامو گذاشتم رو لباش…(بقیه و خودتون میدونین دیگه ولم کنین😂)
+م…من…ته…من
_تو چی ها میدونم دوسم نداری ولم کن
خواست بره دستشو گرفتم که عصبی شد
_میگم ولم کن کوک تو که منو دوس نداری
+ته من داشتم امتحانت میکردم
_چی…چیکار…میکردی
ادامش اسلاید بعدی …
۸.۹k
۰۱ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.