فرشتگان مرگ part:12
Part:12
؟. جرعتت زیاده *پوزخند
ات. مطمئن...باش...اونا....نمیان *صداش گرفته و داره نفس نفس میزنه
؟. در این صورت بیشترین استفاده رو میبریم *خنده
اکوما. شب شده بود و از اون فرصتی که بهشون داده بود گذشته بود
ات. نکنه واقعا براشون مهم نیست؟*توی ذهنش
اکوما. با وارد شدن اون عوضی و افرادش با تعجب بهشون نگاه میکردیم
ات. یکیشون اومد دستاپامو باز کرد و مجبورم کرد وایسم
اکوما. همین کارو با منم انجام دادن و از پشت نگه مون داشتن
ریس شون شروع کردن به کتک زدنمون
کوک. تمام سیستماشونو هک کرده بودیم و داشتیم تماشایشان میکردیم
تهیونگ. چندبار ازشون پرسید مدارک کجاست ولی هیچ کدوم نگفتن
فلش بک
اکوما. داشتیم توی باغ رز راه میرفتیم که صندوقی نظرمو جلب کرد
ات. یا اکوما نرو جلوتر
اکوما. اینو ببین
ات. این...
اکوما. آره مدارک یه شرکته
تهیونگ. مچ دستشو گرفتم و فشار دادم کسی جاشو بفهمه تضمین نمیکنم زنده بمونین
پایان فلش بک
؟. کافیه فردا میتونید بکشیدشون
کوک. اتاقشون خالی شده بودجایی ای تقریبا تاریک بود و بزرگ
تهیونگ. از ماشینا مون پیاده شدیم و به سمت اون انباری رفتیم
کوک. افرادمون شروع به تیر اندازی کردن به سمتشون رفتیم پالتو هامونو روشون انداختیم
تهیونگ.دستمو از زیر پاهاش رد کردم و براید بغلش کردم
کوک. پاهاشو دور کمرم حلقه کردم و به سمت ماشین خودم رفتم...
ببخشید که دیر شد
#جونگکوک#تهیونگ#bts#جیمین#یونگی#جین#نامجون#جیهوپ
؟. جرعتت زیاده *پوزخند
ات. مطمئن...باش...اونا....نمیان *صداش گرفته و داره نفس نفس میزنه
؟. در این صورت بیشترین استفاده رو میبریم *خنده
اکوما. شب شده بود و از اون فرصتی که بهشون داده بود گذشته بود
ات. نکنه واقعا براشون مهم نیست؟*توی ذهنش
اکوما. با وارد شدن اون عوضی و افرادش با تعجب بهشون نگاه میکردیم
ات. یکیشون اومد دستاپامو باز کرد و مجبورم کرد وایسم
اکوما. همین کارو با منم انجام دادن و از پشت نگه مون داشتن
ریس شون شروع کردن به کتک زدنمون
کوک. تمام سیستماشونو هک کرده بودیم و داشتیم تماشایشان میکردیم
تهیونگ. چندبار ازشون پرسید مدارک کجاست ولی هیچ کدوم نگفتن
فلش بک
اکوما. داشتیم توی باغ رز راه میرفتیم که صندوقی نظرمو جلب کرد
ات. یا اکوما نرو جلوتر
اکوما. اینو ببین
ات. این...
اکوما. آره مدارک یه شرکته
تهیونگ. مچ دستشو گرفتم و فشار دادم کسی جاشو بفهمه تضمین نمیکنم زنده بمونین
پایان فلش بک
؟. کافیه فردا میتونید بکشیدشون
کوک. اتاقشون خالی شده بودجایی ای تقریبا تاریک بود و بزرگ
تهیونگ. از ماشینا مون پیاده شدیم و به سمت اون انباری رفتیم
کوک. افرادمون شروع به تیر اندازی کردن به سمتشون رفتیم پالتو هامونو روشون انداختیم
تهیونگ.دستمو از زیر پاهاش رد کردم و براید بغلش کردم
کوک. پاهاشو دور کمرم حلقه کردم و به سمت ماشین خودم رفتم...
ببخشید که دیر شد
#جونگکوک#تهیونگ#bts#جیمین#یونگی#جین#نامجون#جیهوپ
۵.۱k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.