فعلاً می سازم. چه می شود کرد ؟ مگر می شود دنیا را پاره کر
فعلاً میسازم. چه میشود کرد ؟ مگر میشود دنیا را پاره کرد و از تویش خوشبختی درآورد ؟ همین است که هست
جئون فکر میکرد ات زندگی خوشی دارد
اما گمان از اینکه یک بار نزدیک ات بره و بپرسه
میترسید باز پس بزندش میترسید باز از اون بترسد
درسته جونگکوک همه جا همراه یور بود
هرجایی!
او را تنها نمیگذاشت که مگر اسیبی ببیند
حسی که گفتم شاید با کمی قدم زدن بگذرد ، وسط خیابان مرا به گریه انداخت.
این حس هما دلتنگی است
همان دلتنگی که فقط با یک بار دیدار تمام نمیشود
دلتنگی که همه را الوده خود میکنند و تو را از درون میشکند
دذتنگی که با هربار دیدن رفع نمیشود راه حل این بود که همیشه جلو دید او باشد
ــــــــــــ..........................
از زبان ات
از مدیر تشکر کردم و رفتم به درمانگاه
کمرم یک ذره زخم بود
امروز باید به باله میرفتم اخرین روزی بود که تمرین میکنم
و بعد از اون به فرانسه میرم
مدرسه تموم شد و راه افتادم به سمت خونه
وارد اتاق ام شدم و وارد حمام شدم
بعد از10 مین خارج شدم
روتین رفتم موهام رو خشک نکردم میخواستم بشینم روی تخت چیزی رو احساس کردم برگه ای بود برداشتم و باز کردم
نوشته داخل برگه!
سلام پرنسس خوبی؟
دلم برات تنگ شده
دوست دارم ببینمت
میدونی؟ هنور دوست دارم و از قلبم نمیری
هیچوقت تا وقتی که زنده باشم و زندگی کنم
عاشقت میمونم امید وارم تو هم روزی همین احساس رو نسبت بهم داشته باشی
دوست دار تو جئون؛
چشم هام پر از اشک شده بود بغض عحیبی داشتم میخواستم گریه کنم
منم دلتنگش بودم و دوسش داشتم اما عاشقش نبودم
همین اما همه چیز رو خراب میکنه
این اما ست که تمامی عشق هارو دور میریزه
کاش هیچ چیز که عشقی رو. جدا کنه نبود
جئون فکر میکرد ات زندگی خوشی دارد
اما گمان از اینکه یک بار نزدیک ات بره و بپرسه
میترسید باز پس بزندش میترسید باز از اون بترسد
درسته جونگکوک همه جا همراه یور بود
هرجایی!
او را تنها نمیگذاشت که مگر اسیبی ببیند
حسی که گفتم شاید با کمی قدم زدن بگذرد ، وسط خیابان مرا به گریه انداخت.
این حس هما دلتنگی است
همان دلتنگی که فقط با یک بار دیدار تمام نمیشود
دلتنگی که همه را الوده خود میکنند و تو را از درون میشکند
دذتنگی که با هربار دیدن رفع نمیشود راه حل این بود که همیشه جلو دید او باشد
ــــــــــــ..........................
از زبان ات
از مدیر تشکر کردم و رفتم به درمانگاه
کمرم یک ذره زخم بود
امروز باید به باله میرفتم اخرین روزی بود که تمرین میکنم
و بعد از اون به فرانسه میرم
مدرسه تموم شد و راه افتادم به سمت خونه
وارد اتاق ام شدم و وارد حمام شدم
بعد از10 مین خارج شدم
روتین رفتم موهام رو خشک نکردم میخواستم بشینم روی تخت چیزی رو احساس کردم برگه ای بود برداشتم و باز کردم
نوشته داخل برگه!
سلام پرنسس خوبی؟
دلم برات تنگ شده
دوست دارم ببینمت
میدونی؟ هنور دوست دارم و از قلبم نمیری
هیچوقت تا وقتی که زنده باشم و زندگی کنم
عاشقت میمونم امید وارم تو هم روزی همین احساس رو نسبت بهم داشته باشی
دوست دار تو جئون؛
چشم هام پر از اشک شده بود بغض عحیبی داشتم میخواستم گریه کنم
منم دلتنگش بودم و دوسش داشتم اما عاشقش نبودم
همین اما همه چیز رو خراب میکنه
این اما ست که تمامی عشق هارو دور میریزه
کاش هیچ چیز که عشقی رو. جدا کنه نبود
۴.۳k
۱۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.