زندگی رویایی:پارت ۹۳
زندگی رویایی:پارت ۹۳
ویو نویسنده:
کوک زبونشو وارد دهن ا.ت کرد و دهنش رو مزه میکرد..همینجوری داشتن هم دیگه رو میبوسیدن وارد اتاق ا.ت شدن..ا.ت از کوک جدا شد..لبخندی زد..ولی کوک عصبی تر از اونی بود که با لبخند آروم بشه..یه بار دیگه افتاد به جون لبای ا.ت همینجوری که لبای معشوقش رو میبوسید اون رو تخت گذاشت. و خیمه زد...و گفت
"اگه میخوای ارومم کنی همکاری کن"
معشوقش هم از خدا خواسته دکمه های کوک رو باز میکرد..لباس رو از کوک جدا کرد..کوک هم زیپ لباس معشوقش که از دیشب تو تنش بود رو باز کرد.. و از تنش جداش کرد...اینکه بعد چند سال داره بدن معشوقش رو میبینه هیجان زدش میکرد.. اول رفت سراغ گردن سفید معشوقش که با کیس مارکاش بنفشش کرد همینطور میومد پایین تر..
گازی از لب معشوقش گرفت..قفل سوتین معشوقش رو باز کرد.و از تنش جداش کرد...
سینه های گرد و خوشکل..که الان شیر هم دارن
"شیرت خوشمزن"-
"نمیدونم بخور و ببین"+
با این حرف معشوقش حمله کرد سمت سینه های معشوقش و یکی رو تو دهنش گذاشت و شروع کرد به مک زدن..همین جوری مک میزد که باعث شد معشوقش آخی بگه..ااز سینه هاش جدا شد و گفت
-شیرت خیلی خوشمزن..طوری که دلم میخواد فقط بخورمش..
+مالای توعن
-سول..
+اون دیگه بزرگ شده..نباید بهش بدم..ولی دخترت لجباز تر از اینان..پس مجبورم یکمی بهش بدم..
-حسودیم شد..
ا.ت خندید..به نیپلاش نگاه کرد کبود بود..
ولی کوک اهمیتی نمیداد..رفت پایین تر و شورت معشوقش رو در آورد..بوسه ای به پوصین معشوقش زد..انگشتش رو وارد معشوقش کرد..و فهمید معشوقش تنگ اگه بخواد دیکش رو واردش کنه دردش میاد..انگشت دومش رو هم واردش کرد..
+آیی
-تنگی..
شروع کرد به تلمبه زدن داخلش با انگشتش..
مایعی از ا.ت خارج شد..کوک فهمید الان وقتشه..
دیک گینک سایزش رو در آوردم و مستقیم وارد ا.ت کرد..
شروع کرد به تلمبه زدن..
-دلم برا این سوراخ تنگت تنگ شده بود.
+منم دلم برا اون دیکت تنگ شده بود.
چند مین گذشت که کوک ارضا شد و مایعش رو تو یه حرکت داخل ا.ت خالی کرد..
از ا.ت جدا شد
-ولی من هنو سیر نشدم
+دیگه نمیتونم
-یه راند دیگه..
تا ا.ت آمد حرفی بزنه کوک از پشت واردش کرد
+آیی کوک
-کوک؟؟
+ددی
-تو آدم نمیشی
+بشه
شروع کرد محکم تلمبه زدن
+کافیه بس کن
ولی انگار کوک صدای نمیشنید
تا اینکه بازم ارضا شد.. دیکش رو از ا.ت خارج کرد.. به ساعت دیواری نگاه کردی
۱۲ ظهر بود..میخواست یه راند دیگه بره ولی مطمئن بود دخترکش بیدار میشه..از یه طرف معشوقش دیگه حال یه راند دیگه رو نداشت
ویو نویسنده:
کوک زبونشو وارد دهن ا.ت کرد و دهنش رو مزه میکرد..همینجوری داشتن هم دیگه رو میبوسیدن وارد اتاق ا.ت شدن..ا.ت از کوک جدا شد..لبخندی زد..ولی کوک عصبی تر از اونی بود که با لبخند آروم بشه..یه بار دیگه افتاد به جون لبای ا.ت همینجوری که لبای معشوقش رو میبوسید اون رو تخت گذاشت. و خیمه زد...و گفت
"اگه میخوای ارومم کنی همکاری کن"
معشوقش هم از خدا خواسته دکمه های کوک رو باز میکرد..لباس رو از کوک جدا کرد..کوک هم زیپ لباس معشوقش که از دیشب تو تنش بود رو باز کرد.. و از تنش جداش کرد...اینکه بعد چند سال داره بدن معشوقش رو میبینه هیجان زدش میکرد.. اول رفت سراغ گردن سفید معشوقش که با کیس مارکاش بنفشش کرد همینطور میومد پایین تر..
گازی از لب معشوقش گرفت..قفل سوتین معشوقش رو باز کرد.و از تنش جداش کرد...
سینه های گرد و خوشکل..که الان شیر هم دارن
"شیرت خوشمزن"-
"نمیدونم بخور و ببین"+
با این حرف معشوقش حمله کرد سمت سینه های معشوقش و یکی رو تو دهنش گذاشت و شروع کرد به مک زدن..همین جوری مک میزد که باعث شد معشوقش آخی بگه..ااز سینه هاش جدا شد و گفت
-شیرت خیلی خوشمزن..طوری که دلم میخواد فقط بخورمش..
+مالای توعن
-سول..
+اون دیگه بزرگ شده..نباید بهش بدم..ولی دخترت لجباز تر از اینان..پس مجبورم یکمی بهش بدم..
-حسودیم شد..
ا.ت خندید..به نیپلاش نگاه کرد کبود بود..
ولی کوک اهمیتی نمیداد..رفت پایین تر و شورت معشوقش رو در آورد..بوسه ای به پوصین معشوقش زد..انگشتش رو وارد معشوقش کرد..و فهمید معشوقش تنگ اگه بخواد دیکش رو واردش کنه دردش میاد..انگشت دومش رو هم واردش کرد..
+آیی
-تنگی..
شروع کرد به تلمبه زدن داخلش با انگشتش..
مایعی از ا.ت خارج شد..کوک فهمید الان وقتشه..
دیک گینک سایزش رو در آوردم و مستقیم وارد ا.ت کرد..
شروع کرد به تلمبه زدن..
-دلم برا این سوراخ تنگت تنگ شده بود.
+منم دلم برا اون دیکت تنگ شده بود.
چند مین گذشت که کوک ارضا شد و مایعش رو تو یه حرکت داخل ا.ت خالی کرد..
از ا.ت جدا شد
-ولی من هنو سیر نشدم
+دیگه نمیتونم
-یه راند دیگه..
تا ا.ت آمد حرفی بزنه کوک از پشت واردش کرد
+آیی کوک
-کوک؟؟
+ددی
-تو آدم نمیشی
+بشه
شروع کرد محکم تلمبه زدن
+کافیه بس کن
ولی انگار کوک صدای نمیشنید
تا اینکه بازم ارضا شد.. دیکش رو از ا.ت خارج کرد.. به ساعت دیواری نگاه کردی
۱۲ ظهر بود..میخواست یه راند دیگه بره ولی مطمئن بود دخترکش بیدار میشه..از یه طرف معشوقش دیگه حال یه راند دیگه رو نداشت
۷.۶k
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.