yoongi marry me
ویو ا/ت
ساعت نزدیک 3 صبح بود از ساعت 12 توی با بودم و نیمه مست به خونه برگشتم درو اروم بستم که یونگی بیدارنشه تقریبا نزدیک اتاق بودم که صدای سرفه هاشو شنیدم و وقتی برگشتم دست به سینه وایستاده بود و به چشمام زل زده بود
یونگی: کجا بودی این وقت شب
ا/ت:خو..خونه ما..ماما.نم
یونگی: خونه مامانت؟
ا/ت: ا..ر.ه
یونگی: ساعتای 1 شب بود که زنگ زدم مامانت ولی گفت خونه اش نیستی
ا/ت: حتما خواسته شوخی کنه با دامادش
یونگی: ما هنوز نامزدیم
ا/ت: مرحله بعدی ازدواجه پس از الان شوهرمی
یونگی : اگه شوهرت بدم اجازه نمیدادی اون پسره کله فر فری کمرتو بگیره و گونه تو ببوسه و تو همه بی توجه به من خوشت اومده بود
ا/ت: تو..از.کجا می..میدونی!!
یونگی : من بی غیرت نیستم هواسم به زنم هست که در نره و دستهای شیطان رو ببوسه بعدشم گونه های سرخت داره لوت میده که بار بودی
ا/ت: ببخشید اوپا
یونگی : نه نه نه نه نه اصلااا فکرشم نکن امشبم باید رو زمین تو هال بخوابی و سه هفته اجازه نداری بری از خونه بیرون حتی خونه مامانت
اگه تنبیهت رو بپزیری و انجام ندی بهت اعتماد میکنم ولی اگه بر خلاف عمل کنی کاری میکنم قبل عروسیمون دوتا هاپو کوچولو داشته باشیم
ا/ت : واد فاخ باشه اوپا قبوله بد جنس نشو دیگه
یونگی : باشه برو
ویو ا/ت
به سمت اتاق رفتم که داد زد
یونگی :هوی کجا میری
ا/ت: میرم بخوابم هاا
یونگی : هنورم سر حرفم میمونم باید رو زمین بخوابی اونم تو هال
بیام ببینم رو کاناپه ای پرتت میکنم از خونه بیرون یه پتو هم بهت نمیدم به حضرت ارمی قسم خوردم پرتت میکنم شوخی هم ندارم
ا/ت : باشه بد جنس
از اون روز به بعد دیگه بدون اجازش آبم نخورم و حتی رنگ و روی بار رو هم فراموش کردم
یورای: مامان یعنی بابا اینقدر حساس بود؟
ا/ت: درسته طوری که حاضر بود زیر چشمم بادمجون بکاره
یورای: من با 11 سال سنی که دارم جای تو بودم طلاق میگرفتم
ا/ت: پدرت دنیای منه یورای اون و با هیشکی عوض نمیکنم
یونگی: منم تو رو با دنیا عوض نمیکنم!
یورای: بابا کی اومد ؟
یونگی: تازه رسیدم بریم بازی کامپیوتری بازی کنیم؟
یورای: بریم پدر دختری خوشبگذرونیم
یونگی: بریممممممممممممممممممم
ساعت نزدیک 3 صبح بود از ساعت 12 توی با بودم و نیمه مست به خونه برگشتم درو اروم بستم که یونگی بیدارنشه تقریبا نزدیک اتاق بودم که صدای سرفه هاشو شنیدم و وقتی برگشتم دست به سینه وایستاده بود و به چشمام زل زده بود
یونگی: کجا بودی این وقت شب
ا/ت:خو..خونه ما..ماما.نم
یونگی: خونه مامانت؟
ا/ت: ا..ر.ه
یونگی: ساعتای 1 شب بود که زنگ زدم مامانت ولی گفت خونه اش نیستی
ا/ت: حتما خواسته شوخی کنه با دامادش
یونگی: ما هنوز نامزدیم
ا/ت: مرحله بعدی ازدواجه پس از الان شوهرمی
یونگی : اگه شوهرت بدم اجازه نمیدادی اون پسره کله فر فری کمرتو بگیره و گونه تو ببوسه و تو همه بی توجه به من خوشت اومده بود
ا/ت: تو..از.کجا می..میدونی!!
یونگی : من بی غیرت نیستم هواسم به زنم هست که در نره و دستهای شیطان رو ببوسه بعدشم گونه های سرخت داره لوت میده که بار بودی
ا/ت: ببخشید اوپا
یونگی : نه نه نه نه نه اصلااا فکرشم نکن امشبم باید رو زمین تو هال بخوابی و سه هفته اجازه نداری بری از خونه بیرون حتی خونه مامانت
اگه تنبیهت رو بپزیری و انجام ندی بهت اعتماد میکنم ولی اگه بر خلاف عمل کنی کاری میکنم قبل عروسیمون دوتا هاپو کوچولو داشته باشیم
ا/ت : واد فاخ باشه اوپا قبوله بد جنس نشو دیگه
یونگی : باشه برو
ویو ا/ت
به سمت اتاق رفتم که داد زد
یونگی :هوی کجا میری
ا/ت: میرم بخوابم هاا
یونگی : هنورم سر حرفم میمونم باید رو زمین بخوابی اونم تو هال
بیام ببینم رو کاناپه ای پرتت میکنم از خونه بیرون یه پتو هم بهت نمیدم به حضرت ارمی قسم خوردم پرتت میکنم شوخی هم ندارم
ا/ت : باشه بد جنس
از اون روز به بعد دیگه بدون اجازش آبم نخورم و حتی رنگ و روی بار رو هم فراموش کردم
یورای: مامان یعنی بابا اینقدر حساس بود؟
ا/ت: درسته طوری که حاضر بود زیر چشمم بادمجون بکاره
یورای: من با 11 سال سنی که دارم جای تو بودم طلاق میگرفتم
ا/ت: پدرت دنیای منه یورای اون و با هیشکی عوض نمیکنم
یونگی: منم تو رو با دنیا عوض نمیکنم!
یورای: بابا کی اومد ؟
یونگی: تازه رسیدم بریم بازی کامپیوتری بازی کنیم؟
یورای: بریم پدر دختری خوشبگذرونیم
یونگی: بریممممممممممممممممممم
۴.۸k
۰۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.