پارت ششم
اما من میخوامت
پارت ششم
کوک: در باز شد و دیدم که جانگ درو باز کرد
جانگ: سلام آقای جئون
کوک و سوجون : سلام
یجی: وای خیلی ذوق دارم که میخوام زن داداشمو ببینم 🙈
هلنا: فعلا بیا تو دخترم
ویو کوک
رفتیم داخل که دیدم ات ات خیلی تو اون لباس خوشگل شده بود دهنم وا موند اما معلوم بود خیلی ناراحت بود
سوجون: خب آقای جانگ خودتون میدونید که برای چی الان اینجاییم درسته؟
جانگ : بله جناب درسته
که ات روبه کوک گفت
ات: ببینم پسره تو چجوری تونستی باچه رویی عاشق دختری شدی که ۱۲ سال ازش بزرگ ترییییی هاااا
هلنا: آروم باش دخترم درکت میکنم ناراحتی اما...
ات: اما چییی هان چییی
کوک که ناراحت بود گفت
کوک: آقای جانگ و خانم لارا ممنون میشم یه جای خلوت با دخترتون صحبت کنم شاید تونستیم به تفاهم برسیم
لارا کوک و اتو برد داخل یه اتاق و رفت
کوک: ات من...
خمارییی
میدونم جای حساسی قطع شد اما قول میدم بعد کمی استراحت بنویسم و دوباره اپلود کنم شما هم بهم انرژی بدید دوستون دارم ❤️🌑
پارت ششم
کوک: در باز شد و دیدم که جانگ درو باز کرد
جانگ: سلام آقای جئون
کوک و سوجون : سلام
یجی: وای خیلی ذوق دارم که میخوام زن داداشمو ببینم 🙈
هلنا: فعلا بیا تو دخترم
ویو کوک
رفتیم داخل که دیدم ات ات خیلی تو اون لباس خوشگل شده بود دهنم وا موند اما معلوم بود خیلی ناراحت بود
سوجون: خب آقای جانگ خودتون میدونید که برای چی الان اینجاییم درسته؟
جانگ : بله جناب درسته
که ات روبه کوک گفت
ات: ببینم پسره تو چجوری تونستی باچه رویی عاشق دختری شدی که ۱۲ سال ازش بزرگ ترییییی هاااا
هلنا: آروم باش دخترم درکت میکنم ناراحتی اما...
ات: اما چییی هان چییی
کوک که ناراحت بود گفت
کوک: آقای جانگ و خانم لارا ممنون میشم یه جای خلوت با دخترتون صحبت کنم شاید تونستیم به تفاهم برسیم
لارا کوک و اتو برد داخل یه اتاق و رفت
کوک: ات من...
خمارییی
میدونم جای حساسی قطع شد اما قول میدم بعد کمی استراحت بنویسم و دوباره اپلود کنم شما هم بهم انرژی بدید دوستون دارم ❤️🌑
۹.۹k
۲۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.