پارت 75
ت :چرا اونوقت؟ داداشمی؟ بابامی؟ شوهرمی؟ نامزدمی؟ چیمی؟
جک :همه ِک ِست.
پوزخند صدا داری زدم که در باز شد و همونجور که وارد
می شدم گفتم:
ت :زر نزن!
و در رو توی صورتش کوبیدم. پر روی عوضی! خیال میکنه
چون یه خواستگاری اومده دیگه زنشم. با قدمهای تند وارد خونه
شدم و به سمت اتاقم رفتم؛ حوصلهی هیچکس رو نداشتم و دلم
فقط تنهایی میخواست.
کولهم رو روی تخت پرت کردم، در تراس رو باز و بیرون
رفتم. چشمهام رو بستم و نفس عمیقی کشیدم که انگار ریههام
تازه به کار افتادن و ذهنم آزاد شد.
دستم رو روی شکمم گذاشتم که انگار چیزی زیر دلم زق -زق
می کرد؛ من الان بچهی جیمین رو توی وجودم دارم؟ از همه
مهم تر، چطور میتونم ازش محافظت کنم؟ کی میخوایم ازدواج
کنیم؟
لب گزیدم که ناخواسته تصویر جیمین همراه یه پسر کوچولو
توی بغلش جلوی چشمهام اومد.
لبخند محوی روی لبم نشست. من خودم عاشق بچهها بودم. توی رویاها غرق بودم که گوشیم به صدا در اومد.
به داخل رفتم و گوشیم رو از تو کوله بیرون آوردم و جواب
دادم:
ت :بله؟
صدای جیمین توی گوشیم پیچید:
جیمین: خوبی؟
ت:آره خوبم!
جیمین:جوجه چطوره؟
حسود گفتم:
ت: جیمین! یعنی از این به بعد قراره منو فراموش کنی و جوجه
جای منو بگیره؟ اونم نیومده، وقتی بیاد چی میشه!
جیمین با صدایی که خنده توش موج می زد گفت:
جیمین:خانوم حسودم، چرا حسودی میکنی وقتی میدونی تو رو
بیشتر از همه دوس دارم؟
حرصی از اینکه بهم گفت حسود جیغ خفهای کشیدم و گفتم:
ت :من حسودم؟ خیر جناب!
- پس اون کی بود چند ثانیه پیش میگفت:»یعنی قراره جای منوبدی به اون اونم نیومده.«
ت :خب این حسودی نیست.
جیمین:چرا هست
جک :همه ِک ِست.
پوزخند صدا داری زدم که در باز شد و همونجور که وارد
می شدم گفتم:
ت :زر نزن!
و در رو توی صورتش کوبیدم. پر روی عوضی! خیال میکنه
چون یه خواستگاری اومده دیگه زنشم. با قدمهای تند وارد خونه
شدم و به سمت اتاقم رفتم؛ حوصلهی هیچکس رو نداشتم و دلم
فقط تنهایی میخواست.
کولهم رو روی تخت پرت کردم، در تراس رو باز و بیرون
رفتم. چشمهام رو بستم و نفس عمیقی کشیدم که انگار ریههام
تازه به کار افتادن و ذهنم آزاد شد.
دستم رو روی شکمم گذاشتم که انگار چیزی زیر دلم زق -زق
می کرد؛ من الان بچهی جیمین رو توی وجودم دارم؟ از همه
مهم تر، چطور میتونم ازش محافظت کنم؟ کی میخوایم ازدواج
کنیم؟
لب گزیدم که ناخواسته تصویر جیمین همراه یه پسر کوچولو
توی بغلش جلوی چشمهام اومد.
لبخند محوی روی لبم نشست. من خودم عاشق بچهها بودم. توی رویاها غرق بودم که گوشیم به صدا در اومد.
به داخل رفتم و گوشیم رو از تو کوله بیرون آوردم و جواب
دادم:
ت :بله؟
صدای جیمین توی گوشیم پیچید:
جیمین: خوبی؟
ت:آره خوبم!
جیمین:جوجه چطوره؟
حسود گفتم:
ت: جیمین! یعنی از این به بعد قراره منو فراموش کنی و جوجه
جای منو بگیره؟ اونم نیومده، وقتی بیاد چی میشه!
جیمین با صدایی که خنده توش موج می زد گفت:
جیمین:خانوم حسودم، چرا حسودی میکنی وقتی میدونی تو رو
بیشتر از همه دوس دارم؟
حرصی از اینکه بهم گفت حسود جیغ خفهای کشیدم و گفتم:
ت :من حسودم؟ خیر جناب!
- پس اون کی بود چند ثانیه پیش میگفت:»یعنی قراره جای منوبدی به اون اونم نیومده.«
ت :خب این حسودی نیست.
جیمین:چرا هست
۵.۱k
۱۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.