دانشگاه بی قانون
⛓️🔗دانشگاه بی قانون🔗⛓️
⛓️🔗پارت ۶۹🔗⛓️
⛓️🤍ویو یوری🤍⛓️
یهو از جام بلند شدم گفتم یوری: معلومه مرتیکه بی..شعور نذاشتی توضیح بدم مثل دختر کوچولو ها قهر کردی رفتی رفت..نذاشت حرفمو ادامه بدم محکم بغلم کرد با خودش رو تخت قلم میداد یوری: کوک کوک: جووونم و ی ب..وس محکم از لپم گرفت دوباره قرمز شده بودم آخی بچم هیجان زده شده یور خودتو نگه دار باید قهر باشی یوری: من باهات قهرم آقای جعون کوک یهو وایساد گفت کوک: چی یوری: همینی که هست من دیگه کوچولوی شما نیستم شنیدم که میگفتن اصلا دنبالم نگشتی هنوزم تو بغل کوک بودم کوک محکم گرفتم سرشو کرد تو گردنم بغل گوشم گفت کوک: اولا شما همیشه کوچولوی منی نه کسه دیگه دوما خودتم میدونی واقعیت نداره کوچولو نفساش باعث میشد اذیت بشم بخاطر همین گفتم یوری: برو اونور کوک میخواستم هولش بدم ولی تکون نمیخورد بدتر نزدیک میشد کوک: کوچولو بدون تو خیلی سخت بود اصلا نتونستم بخوابم و الان که هستی میخوام انقدر بغلت کنم که نگو پس شب بخیر بدون اینکه بزاره حتی اعتراض کنم پتو رو کشید رومون و بغلم کرد سرشو تو موهام کرد خوابید یوری: کوک کوک واقعا خوابیده بود یعنی انقدر خسته بود یهو ی لبخند رو لبم نشست پس بچه خستس منم محکم بغلش کردم رو سرشو بو..س کردم
✨️🥀صبح روز بعد 🥀✨️
⛓️🖤ویو کوک 🖤⛓️
وقتی از خواب بیدار شدم یوری نبود نکنه نکنه خواب دیدم یا بردنش سریع بدون اینکه تیشرتم رو بپوشم رفتم پایین که دیدم خانم داره صبحانه درست میکنه رفتم از پشت بغلش کردم سرمو گذاشتم رو شونش ترسید گفتم کوک: کوچولو ترسوندیم از این به بعد باید بهت یاد بدم بدون اجازه از بغلم بیرون نری یوری:...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه🥀✨️
⛓️🔗پارت ۶۹🔗⛓️
⛓️🤍ویو یوری🤍⛓️
یهو از جام بلند شدم گفتم یوری: معلومه مرتیکه بی..شعور نذاشتی توضیح بدم مثل دختر کوچولو ها قهر کردی رفتی رفت..نذاشت حرفمو ادامه بدم محکم بغلم کرد با خودش رو تخت قلم میداد یوری: کوک کوک: جووونم و ی ب..وس محکم از لپم گرفت دوباره قرمز شده بودم آخی بچم هیجان زده شده یور خودتو نگه دار باید قهر باشی یوری: من باهات قهرم آقای جعون کوک یهو وایساد گفت کوک: چی یوری: همینی که هست من دیگه کوچولوی شما نیستم شنیدم که میگفتن اصلا دنبالم نگشتی هنوزم تو بغل کوک بودم کوک محکم گرفتم سرشو کرد تو گردنم بغل گوشم گفت کوک: اولا شما همیشه کوچولوی منی نه کسه دیگه دوما خودتم میدونی واقعیت نداره کوچولو نفساش باعث میشد اذیت بشم بخاطر همین گفتم یوری: برو اونور کوک میخواستم هولش بدم ولی تکون نمیخورد بدتر نزدیک میشد کوک: کوچولو بدون تو خیلی سخت بود اصلا نتونستم بخوابم و الان که هستی میخوام انقدر بغلت کنم که نگو پس شب بخیر بدون اینکه بزاره حتی اعتراض کنم پتو رو کشید رومون و بغلم کرد سرشو تو موهام کرد خوابید یوری: کوک کوک واقعا خوابیده بود یعنی انقدر خسته بود یهو ی لبخند رو لبم نشست پس بچه خستس منم محکم بغلش کردم رو سرشو بو..س کردم
✨️🥀صبح روز بعد 🥀✨️
⛓️🖤ویو کوک 🖤⛓️
وقتی از خواب بیدار شدم یوری نبود نکنه نکنه خواب دیدم یا بردنش سریع بدون اینکه تیشرتم رو بپوشم رفتم پایین که دیدم خانم داره صبحانه درست میکنه رفتم از پشت بغلش کردم سرمو گذاشتم رو شونش ترسید گفتم کوک: کوچولو ترسوندیم از این به بعد باید بهت یاد بدم بدون اجازه از بغلم بیرون نری یوری:...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه🥀✨️
۳۶.۱k
۱۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.