ارباب من
ارباب من
p2
ات: باشه ولی کی هست
هوسوک: والا نمیدونم
ات: اوک فردا میبینمت
(پایان مکالمه)
ایو: ات چیشد
ات: قبول کرد
من برم وسیله هامو جمع کنم امشب با ون داداشم میرم خونه خودمون
ایو: باشه ولی دلم برات تنگ میشه دیگه نمیتوانم هر روز ببینمت بای بای
ات: بای بای
(صبح)
.ویو ات.
صبح از خواب بیدار شدم و رفتم حمام کردم و اومدم یه لباس خوشگل پوشیدم و ارایش لایت کردم و رفتم با داداشم شرکت داداشم رفت به کاراش برسه و منم منتظر بودم
ایو: ببینم اینجا جایی هست که باید مصاحبه کنیم
ته: نمیدونم
ات: بله اینجا هس......
ایو: ات
ات: ایو تو اینجا چیکار میکنی
ایو: برا مصاحبه اومد و تو چرا اینجا هستی
ات: دیشب به برادرم گفتم میخوام اینجا کار کنم و اونم گفت با ولی کلی کار دارم تو باید بری مصاحبه
ته: بسه دیگه برای مصاحبه اومدیم نه برای مهمونی
ات: یه لحظه
ات: الو بله بفرمایید( اروم)
اجوما: ات تو کجا هستی هانول اینجا را داره خراب میکنه تازه با یه مرد غریبه هم اومده
ات: عکسش رو بفرست و یه نیم ساعت دیگه میام
اجوما: باشه
ایو: خب بیاین مصاحبه کنیم
شروع مصاحبه..........................
ات: ببخشید خانم جی میتونین به اقای جانگ بگین بیاد برای ادامه مو صاحبه
خانم جی: بله حتما قربان
هوسوک: چی شده ات
ات: داداشی دستت طلا بیا برای ادامه مصاحبه من برام کار پیش اومده
ایو: ات منم باهات میام
ات: نه ایو تو بمون یه عکس رو گوشیته بعدا ببین
ایو: باشه
هوسوک: ات چه خبره
ات: نه نمیگم من میرم بای
( ات سوار بوگاتی مشکی شد و رفت خونه ته)
ات: اجوما چی شده
اجوما: ات دخترم نگاه کن هانول با اون مرد غریبه تو خونه ارباب هستن
ته: اینجا چه خبره
به به ات نکنه کاری که داشتی تو خونه من بوده
ات: نه کار من هانول هست نگاه کن
هانول: ته (با ترس)
ته: تو ه.ر.ز.ه تو خونه من با پسر غریبه اومدی
هانول: نه اینطور نیست
جی چانگ ووک: هانول عشقم بیا بریم برای *****
ات: هانول نمیخواهی بری
ته: هانول گمشو بیرون
هانول : اگر من برم کی میخواد با تو ازدواج کنه که رئیس
شرکت بشی نکنه ات
ات: ها من نخیر عمرا
ته: هانول گمشو بیرون
هانول: باشه تو هم رئیس شرکت بابام نمیشی
ات:شرکت شما چندمین شرکته
هانول :پدر من معاون شرکتی هست که به نام یکی به اسم جانگ هوسوک رئیسش هست
ات: هانول بهت بر نخواره ولی اگر هوسوک بخواد پدرت رو رئیس کنه نمیتوانه
هانول: چرا
ات: نصف صحام اونجا به دست منه و جانگ هوسوک داداشمه
هانول: ها چی
ته: دیدی پدر تو رئیس نمیشه
بادیگارد هی بیا این زنیکه رو از اینجا ببر
ات: اخی اجوما حالت خوبه
اجوما: ات نکنه نکنه تو از اینجا میری
ات: ....
ته: نه نمیره اجوما اون پیشت میمونه
ات: بس کن من باید هر روز برو شرکت
ته: نه برادرت شریک من هست و ایو هواسش به همه چیز هست
ات: اجوما من......
p2
ات: باشه ولی کی هست
هوسوک: والا نمیدونم
ات: اوک فردا میبینمت
(پایان مکالمه)
ایو: ات چیشد
ات: قبول کرد
من برم وسیله هامو جمع کنم امشب با ون داداشم میرم خونه خودمون
ایو: باشه ولی دلم برات تنگ میشه دیگه نمیتوانم هر روز ببینمت بای بای
ات: بای بای
(صبح)
.ویو ات.
صبح از خواب بیدار شدم و رفتم حمام کردم و اومدم یه لباس خوشگل پوشیدم و ارایش لایت کردم و رفتم با داداشم شرکت داداشم رفت به کاراش برسه و منم منتظر بودم
ایو: ببینم اینجا جایی هست که باید مصاحبه کنیم
ته: نمیدونم
ات: بله اینجا هس......
ایو: ات
ات: ایو تو اینجا چیکار میکنی
ایو: برا مصاحبه اومد و تو چرا اینجا هستی
ات: دیشب به برادرم گفتم میخوام اینجا کار کنم و اونم گفت با ولی کلی کار دارم تو باید بری مصاحبه
ته: بسه دیگه برای مصاحبه اومدیم نه برای مهمونی
ات: یه لحظه
ات: الو بله بفرمایید( اروم)
اجوما: ات تو کجا هستی هانول اینجا را داره خراب میکنه تازه با یه مرد غریبه هم اومده
ات: عکسش رو بفرست و یه نیم ساعت دیگه میام
اجوما: باشه
ایو: خب بیاین مصاحبه کنیم
شروع مصاحبه..........................
ات: ببخشید خانم جی میتونین به اقای جانگ بگین بیاد برای ادامه مو صاحبه
خانم جی: بله حتما قربان
هوسوک: چی شده ات
ات: داداشی دستت طلا بیا برای ادامه مصاحبه من برام کار پیش اومده
ایو: ات منم باهات میام
ات: نه ایو تو بمون یه عکس رو گوشیته بعدا ببین
ایو: باشه
هوسوک: ات چه خبره
ات: نه نمیگم من میرم بای
( ات سوار بوگاتی مشکی شد و رفت خونه ته)
ات: اجوما چی شده
اجوما: ات دخترم نگاه کن هانول با اون مرد غریبه تو خونه ارباب هستن
ته: اینجا چه خبره
به به ات نکنه کاری که داشتی تو خونه من بوده
ات: نه کار من هانول هست نگاه کن
هانول: ته (با ترس)
ته: تو ه.ر.ز.ه تو خونه من با پسر غریبه اومدی
هانول: نه اینطور نیست
جی چانگ ووک: هانول عشقم بیا بریم برای *****
ات: هانول نمیخواهی بری
ته: هانول گمشو بیرون
هانول : اگر من برم کی میخواد با تو ازدواج کنه که رئیس
شرکت بشی نکنه ات
ات: ها من نخیر عمرا
ته: هانول گمشو بیرون
هانول: باشه تو هم رئیس شرکت بابام نمیشی
ات:شرکت شما چندمین شرکته
هانول :پدر من معاون شرکتی هست که به نام یکی به اسم جانگ هوسوک رئیسش هست
ات: هانول بهت بر نخواره ولی اگر هوسوک بخواد پدرت رو رئیس کنه نمیتوانه
هانول: چرا
ات: نصف صحام اونجا به دست منه و جانگ هوسوک داداشمه
هانول: ها چی
ته: دیدی پدر تو رئیس نمیشه
بادیگارد هی بیا این زنیکه رو از اینجا ببر
ات: اخی اجوما حالت خوبه
اجوما: ات نکنه نکنه تو از اینجا میری
ات: ....
ته: نه نمیره اجوما اون پیشت میمونه
ات: بس کن من باید هر روز برو شرکت
ته: نه برادرت شریک من هست و ایو هواسش به همه چیز هست
ات: اجوما من......
۵.۸k
۲۱ دی ۱۴۰۲